مدرسه فقاهت
کتابخانه مدرسه فقاهت
کتابخانه تصویری (اصلی)
کتابخانه اهل سنت
کتابخانه تصویری (اهل سنت)
ویکی فقه
ویکی پرسش
العربیة
راهنمای کتابخانه
جستجوی پیشرفته
همه کتابخانه ها
صفحهاصلی
فقه
مصادر
أصول الفقه عند الشيعة
أصول الفقه عند المذاهب السنية
الأخلاق
الأنساب ومعاجم مختلفة
تفسير أحلام
دليل المؤلفات
دواوين
ردود علماء المسلمين على الوهابية والمخالفين
طب
علوم اللغة العربية
فلسفة ، منطق ، عرفان
متفرقات
مخطوطات
من مؤلفات المستبصرين
این مجموعه با نسخه چاپی تطبیق ندارد
همهگروهها
نویسندگان
مدرسه فقاهت
کتابخانه مدرسه فقاهت
کتابخانه تصویری (اصلی)
کتابخانه اهل سنت
کتابخانه تصویری (اهل سنت)
ویکی فقه
ویکی پرسش
فرمت PDF
شناسنامه
فهرست
««صفحهاول
«صفحهقبلی
جلد :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
««اول
«قبلی
جلد :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
نام کتاب :
تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى
نویسنده :
محمد تقي جعفري
جلد :
11
صفحه :
652
مناجات
1
نوع چهارم
7
نوع پنجم
8
اجتماع درون گرايى و جهان يابى و برون نگرى در افراد فراوان
14
تصديق كردن استر جواب اشتر را و اقرار آوردن به فضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و راه نمودن و يارى دادن پدرانه و شاهانه
15
تفسير ابيات
18
لابه كردن قبطى سبطى را كه يك سبو به نيت خويش از نيل پر كن و بر لب من نه تا من بخورم به حق دوستى و برادرى سبويى كه شما سبطيان بهر خود پر مىكنيد از نيل آب صافى است و سبو كه ما قبطان پر مىكنيم خون صاف است
20
تفسير ابيات
25
در خواست قبطى دعاى خير و هدايت از سبطى و دعا كردن سبطى قبطى را به خير و مستجاب شدن دعا از اكرم الاكرمين
29
حكايت آن زن پليد كار كه شوهر را گفت آن خيالات از سر امرود بن مىنمايد تو را كه چنين نمايد چشم را از سر امرود بن ، از درخت فرود آ تا آن خيالات برود و اگر كسى گويد كه آنچه آن مرد مىديد خيال نبود جواب آن است كه اين مثال است نه مثل در مثال همين قدر بس بود كه اگر بر سر امرودبن نرفتى هرگز آنها نديدى خواه خيال خواه حقيقت و همين كافى است
36
آيه
37
هر اندازه كه رشد روانى يك فرد بيشتر است ، از ظواهر سخنان و رويدادها عبور كرده بيشتر به حقيقت سخن و رويداد آشنا مىشود ، يكى از نتايج بسيار مهم اين نفوذ عقلى كشف واقعيات جدى از شوخىها است
38
تفسير ابيات
41
باقى قصهء موسى عليه السلام
42
آيه
43
اين كالبد مادى و مقتضياتش را كه از مجراى طبيعت گرفتهايد و لو براى يك بار هم كه شده است بر زمين بياندازيد و آن را بشناسيد و سپس بر داريد
44
تفسير ابيات
46
سخت شدن كار بر قبطيان و شفاعت كردن فرعون
48
تفسير ابيات
52
دعا كردن موسى عليه السلام و سبز شدن كشت
55
تفسير ابيات
57
اطوار و منازل خلقت آدمى از ابتدا
60
آيه
61
اى تبهكار ، اى قاتل جان خود ، هيچ مىدانى كه قصاص قتل خود ، روزى به سراغت خواهد آمد
62
تفسير ابيات
63
در بيان آنكه خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند و از حق خواهان كه روزىهاى ما را فربه گردان و زود زاد به ما برسان كه ما را صبر نماند
66
بحث و انديشه و گفت گو در ذات خداوندى جز دورى از او و گم راهى نتيجهء ديگرى در بر ندارد
69
تفسير ابيات
73
رفتن ذو القرنين به كوه قاف و درخواست كردن كه اى كوه قاف از عظمت صفت حق تعالى ما را بگو و گفتن كوه قاف كه صفت عظمت حق به تقرير درنيايد كه پيش آن ادراكها فنا شود و لابه كردن ذو القرنين كه از صنايعش كه در خاطر دارى و بر تو گفتن آن آسانتر بود بگو
76
باز التماس كردن ذو القرنين از كوه قاف تا بيان صنعى از صنايع حق تعالى كند
80
تفسير ابيات
83
آيه
90
تفاعلات عناصر مادى بدن را به وجود مىآورد ، عناصر و اجزاى بدن در حال تفاعل مانند اصطكاك سنگ و آهن شرارهء غرايز و مشاعر را به وجود مىآورد . آن گاه همين شراره بر بدن مسلط مىگردد . اما شعلهء ديگرى در وجود انسانى است كه بر برج آتشهاى طبيعى مسلط مىشود .
92
اگر شما به ظاهر عناصر طبيعى بدن بنگريد مانند دو قطعه سنگ و آهن هستند كه با يك سندان و آهن ديگر مىشكنند و متلاشى مىشوند ، اما صفت درونى و محصول شگفت انگيز آن عناصر طبيعى بدن نيرومندتر از كوه آهن و افزونتر از آن است ، اين يك معناى بزرگى از ايده آليستى است كه رئاليستى را در بر مىگيرد .
94
داد از دست نيم دانش اندوزان كه بزرگترين جنايت را بر فرهنگ بشرى وارد مىسازند
95
تفسير ابيات
97
دفتر پنجم
105
ديباچهء دفتر پنجم
107
آيه
108
لو ظهرت الحقائق بطلت الشرايع آيا شريعت و طريقت و حقيقت با يكديگر متفاوتند ؟
110
شريعت و طريقت از ديدگاه قرآن
114
حقيقتى كه انسان را از شريعت و طريقت بىنياز مىكند چيست ؟
116
تفسير آيه كريمه فخذ اربعة من الطير فصرهن اليك الخ
124
آيه
125
با تعديل قواى حيوانى روان خود را از آلوده نمودن نيك و بدها نجات بدهيم .
126
تفسير ابيات
128
در سبب ورود اين حديث كه الكافر يأكل فى سبعة امعاء و المؤمن يأكل فى معا واحد
131
جنگ را چه كسانى راه مىاندازد ؟
133
تفسير ابيات
135
درِ حجره گشادن مصطفى صلى الله عليه و آله بر مهمان و خود را پنهان كردن تا خجل نشود
138
در سبب رجوع كردن آن كافر به خانه مصطفى صلى الله عليه و آله در آن ساعت كه مصطفى بالين ملوث او را به دست خود مىشست و خجل شدن او و جامه چاك كردن و نوحهء او بر خود و بر حال خود
141
آيه
143
توضيحى در بارهء آيه انما يريد الله ليذهب . . ( آيهء تطهير )
145
تفسير ابيات
147
نواختن مصطفى صلى الله عليه و آله مهمان را و مسلمان شدن و تسكين دادن او را از اضطراب و ندامت
150
تفسير ابيات
151
پاك كردن آب همهء پليدىها را و باز پاك كردن خداى تعالى آب را از پليدى ، لاجرم قدوس آمد حق تعالى
154
آيا بندگان خداوند در تقرب به خدا به واسطه نيازمنداند ؟
158
تفسير ابيات
160
در بيان آن كه نور ، خود را از اندرون شخص منور ظاهر كند بر خلقان بىفعل و قول عارف افزون از آن كه به قول و فعل او ظاهر شود چنانكه آفتاب كه بلند شود بانگ خروس و اعلام مؤذّن حاجت نيايد بىآنكه قولى و فعلى بيان كند گواهى دهد بر نور او
164
آن زندگى كه بنيانش بر تناقض است ، كدامين فلسفه و هدف را از آن توقع داريد ؟
167
تفسير ابيات
168
عرضه كردن مصطفى صلى الله عليه و آله شهادت را بر آن مهمان خويش
170
تفسير ابيات
171
بيان آن كه نور كه غذاى جان است غذاى جسم اوليا مىشود تا آن كه جسم يار شود جان را كه اسلم شيطانى على يدى
174
مادامى كه عشق به معشوق ديگرى در شما به وجود نيايد دست از عشق به معشوق نخستين نخواهيد برداشت
175
تفسير ابيات
177
مناجات
180
تفسير ابيات
181
تمثل لوح محفوظ و ادراك عقل هر كسى از آن كه امر و قسمت و مقدر هر روزهء وى است هم چون ادراك جبرئيل عليه السلام هر روز از لوح محفوظ
183
علت اساسى اختلاف تخيلات و تداعى معانىها و انديشه ها چيست ؟
184
تفسير ابيات
186
تفسير ابيات
188
تفسير ابيات
191
سبب آنكه فرجى را فرجى نام نهادند از اول
192
فى المناجاة
194
آيه
195
تفسير ابيات
198
صفت طاوس و طمع او و سبب كشتن ابراهيم خليل عليه السلام او را
201
تفسير ابيات
202
در بيان آن كه لطف حق را همه كس داند و قهر حق را همه كس داند و همه از قهر گريزانند و به لطف حق در آويزان اما حق تعالى قهر ما را در لطف پنهان كرد و لطفها را در قهر پنهان كرد ، نعل باژگونه و تلبيس و مكر اللَّه بود تا اهل تمييز و ينظر بنور اللَّه از حالى بينان و ظاهر بينان جدا شوند كه ليبلونكم ايكم احسن عملا
205
صحنهء هستى جايگاه حقايق ضد نماى حقايق ماوراى طبيعت است
208
تفسير ابيات
211
تفاوت عقول در اصل فطرت خلاف معتزله كه ايشان گويند در اصل عقول جزوى برابرند اين افزونى و تفاوت از تعلم است و رياضت و تجربه
214
حكايت آن اعرابى كه سگ او از گرسنگى مىمرد و انبان او پر از نان و بر سگ نوحه مىكرد و شعر مىگفت و مىگريست و بر سر و رو مىزد و دريغش مىآمد لقمهء از انبان به سگ دادن
217
تفسير ابيات
220
در بيان آنكه هيچ چشم بد آدمى را چنان زيان ندارد كه چشم پسند خويش مگر كه چشم او مبدل شده باشد به نور حق كه بىيسمع و بىيبصر و از خويشتن بىخويش شده باشد در معنى آيه كريمه و ان يكاد الذين كفروا الخ
222
آيه
223
آيا موضوع چشم زدن صحت دارد ؟
224
انسان مقام پرست كامى به پهناى جهان هستى دارد و شعلهاى خاموش نشدنى كه اگر همه ى عالم هستى را در شعله هاى خود بكشد و چيز ديگرى باقى نماند ، خود را مىسوزاند .
226
تفسير ابيات
227
قصه آن حكيم كه ديد طاوسى را كه پر زيباى خود را مىكند به منقار و مىانداخت و تن خود را كل و زشت مىكرد از تعجب پرسيد كه دريغت نمىآيد ؟ گفت مىآيد ، اما پيش من جان از پر عزيزتر است و اين عدوى جان من است
230
در بيان آن كه صفا و سادگى نفس مطمئنه از فكرتها مشوش مىشود چنان كه بر روى آئينه چيزى نويسى يا نقش كنى اگر پاك كنى داغى بماند و نقصانى
233
آيا دقت كارىها و باريك بينى علمى و جهان بينىها را رها كنيم و به اصلاح حال خويشتن بپردازيم ؟
234
تفسير ابيات
237
روايت
241
شما به مبارزه با قانون طبيعت دعوت نشدهايد ، انكار آن چه كه موجود است مبارزه با قانون طبيعت است كه جلوه گاه مشيت الهى است بلكه تكليف انسانى الهى شما تعديل موجوديت خود با مقتضيات طبيعت است كه نتيجه اش بارور شدن شخصيت انسانى شما است
242
تفسير ابيات
243
در بيان آن كه ثواب عمل عاشق از حق هم حق است
245
تفسير ابيات
246
در بيان آن كه عقل و روح در آب و گل محبوساند هم چو هاروت و ماروت در چاه بابل
252
تفسير ابيات
253
تفسير ابيات
256
بيان آن كه هنرها و زيركىها و مال دنيا همچون پرهاى طاووس عدوّ جان است
257
قدرت و اختيار براى آن فرد و طبقه و جامعه شايسته است كه بتواند مالك خويشتن بوده باشد
258
خود و خود خواهى
259
تفسير ابيات
263
در صفت آن بىخودان كه از شرّ خود و هنر خود ايمن شدهاند كه فانىاند در بقاى حق هم چون ستارگان كه فانىاند روز در آفتاب و فانى را خوف آفت و خطر نباشد
265
تفسير ابيات
267
در بيان آن كه ما سوى الله هر چيزى همه آكل و مأكول است هم چون آن مرغى كه قصد صيد ملخ مىكرد و به صيد ملخ مشغول مىبود و غافل بود از باز گرسنه كه از قفاى او قصد صيد او داشت اكنون اى آدمى صياد آكل ، از صياد و آكل خود ايمن مباش اگر چه نمىبينيش به نظر دليل عبرتش مىبين تا چشم سر باز شدن
271
اصل آكل و ماكول منحصر به جسمانيات عينى طبيعت نيست ، بلكه خيالات و انديشه ها هم يكديگر را مىخورند
274
تفسير ابيات
276
در هيچ مورد قيافهء موجود درك كننده پليدتر از آن نيست كه به انحراف و غلط خود آگاه شود و با اين حال انحراف و غلط را بروى خود نياورد و به كجرويش ادامه بدهد
281
تفسير ابيات
282
مناجات
283
براى يك بار هم كه امكان داشته باشد ، بگذاريد ديدهء دل از افق بالاترى به هستى خويش و جريان هستى بنگرد . و واقعيت تركيب و تجزيه و فنا و بقاء را دريابد .
287
به همين جهت است كه متدولوژى ( شناخت روشهاى علوم ) نتوانست افكار بشرى را از فلسفه و جهان بينى كلى بىنياز كند
288
در گذرگاه كمال از فناى موقعيت اول دل خوش باش ، زيرا تا از فناها نگذرى به بقا نخواهى رسيد .
290
تفسير ابيات
291
اوصاف عالى بشرى مانند اجزاى موجوديت آنان است
296
تفسير ابيات
297
يكى از تلخترين شكنجه زندگانى زجر و شكنجهاى است كه بر رادمردان از دمسازى با ناكسان و ناجوانمردان وارد مىگردد
301
تفسير ابيات
302
حكايت محمد خوارزمشاه كه شهر سبزوار را به جنگ بگرفت امان جان خواستند گفت آنگه امان دهم كه ازين شهر پيش من به هديه ابو بكر نامى بياوريد
304
تفسير ابيات
313
تفسير ابيات
316
بيان آن كه كشتن ابراهيم عليه السلام خروس را و مذمت او اشارت به قمع او قهر كدام صفت بود از صفات مذمومات مهلكات در باطن مريد
317
تفسير ابيات
318
كودكى و جوانى و ميانسالى بهار و طراوتى است در زندگى ، اما آن كهن سالى كه در آن قواى مادى و مغزى و روانى آدمى به پستى مىرود و سپس به مشتى خاك تبديل مىگردد ، چه معنا مىدهد ؟ ؟
322
تفسير ابيات
324
تفسير آيهء « الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون »
326
آيه
328
تفسير ابيات
329
در مثال عالم نيست هست نما و عالم هست نيست نماى
334
تفسير ابيات
336
در بيان معنى حديث شريف « لا بد من قرين يدفن معك و هو حى و تدفن معه و أنت ميت ، إن كان كريماً أكرمك و إن لئيماً أسلمك و ذلك القرين عملك فأصلحه ما استطعت » صدق رسول الله صلى الله عليه و آله
337
آن جا كه سؤال پردهء تاريكى روى حقيقت مىكشد .
342
تفسير ابيات
346
در بيان معنى حديث شريف « من جعل الهموم هماً واحداً كفاه الله سائر همومه من تفرقت به الهموم لا يبالي في أى واد منها هلك »
348
نگذاريد هوش و ساير نيروهاى خدا دادى مغز و روان شما پخش و پراكنده و بىهوده مستهلك شود .
350
تفسير ابيات
354
توضيح
357
شما انسانها مانند آن مورچهء ناتوان در ميان توپ نيستيد كه هر چه بدويد و بالا و پائين برويد نتوانيد از آن توپ رخنهاى به خارج پيدا كنيد و توپ و پايى را كه به آن مىخورد و آن را مىغلطاند نشناسيد . شما با دويدن و تقلا در صحنه ى هستى ، قطعاتى از فلز درونى خويشتن را در كورهء شعله ور اعماق جانتان كليد ساخته ، قفلهاى سخت و محكمى را كه به درهاى پولادين جهان زده شده است باز خواهيد كرد .
358
تفسير ابيات
361
قصهء آن شخص كه دعوى پيمبرى مىكرد ، گفتندش چه خوردهاى كه گيج شدهاى ؟ گفت اگر يافتمى كه خورد ، مىنه گيج شد مىو نه ياوه گفتمى كه هر سخن نيك كه با غير اهلش گويند ياوه گفته باشند اگر چه بر آن ياوه گفتن مأمور باشند
363
تفسير ابيات
364
1 - حواس آدمى بر دو نوع است - نوع مخصوص به دريافت نمودهاى جهان طبيعت ، نوع مخصوص به دريافت حقايق ما فوق طبيعت . مانند عقل جزئى و عقل كلى
371
2 - اگر حقيقت حواس ظاهرى و امكانات و ارزش آنها را بفهميد گام بسيار مؤثرى در راه وصول به حقايق برداشتهايد .
375
2 - حواس طبيعى زاييده شدهء ماده و قوانين آن است
377
3 - حواس ظاهرى با كميتها و كيفيتهاى طبيعت سر و كار دارد و بس
378
4 - حواس ظاهرى مانند عقل نظرى است كه به منزله مدير عامل داخلى آنها است ، تنها با آثار و رابطه عليت سر و كار دارند
380
5 - آيا حواس طبيعى در فعاليت براى واقع يابى متهماند ؟
381
6 - آيا بشر مىتواند خود را از زنجير محدود كنندهء حواس طبيعى نجات بدهد ؟
383
7 - تكامل غير مستقيم حواس طبيعى
385
8 - اتحاد حواس چيست ؟ و دگرگونى تكاملى يا غير تكاملى در حواس چگونه شروع مىشود ؟
390
9 - عظمت انسانى به حواس ظاهريش نيست ، بلكه به جهت حس والاترى است كه انسان به وسيلهء آن از حيوانات بالاتر قرار گرفته است
393
10 - ممكن است كه انسان در عقل نظرى و حواس طبيعى به كمال رسيده باشد ولى دريافتهاى روحى او كه از حس والا سرچشمه مىگيرد ، ناقص بوده باشد
398
11 - چنانكه براى فعاليت حس بصرى وجود نور لازم است ، هم چنين براى فعاليت حواس والا نور والايى مورد احتياج است
399
12 - نديدن نور غيبى را دليل نيستى آن ندانيد ، زيرا نور يا نيروى ديدن خود چشم را هم به طور محسوس نمىبينيم .
401
13 - با همين حواس در دريافت حقايق كوشا باشيد ، زيرا در روز رستاخيز از نعمت حواس طبيعى مسئول قرار خواهيم گرفت
402
تفسير ابيات
404
سبب عداوت عام و بىگانه زيستن ايشان با اوليا كه به حقشان مىخوانند و به آب حيات ابدى مىكشانند
406
مقايسه و بيان اجمالى تفاوت ميان تعهد و مكلف بودن در تعهدات معمولى و تعهد الهى
410
مرحلهء سوم - آغاز به وجود آمدن دولتها
414
مرحلهء چهارم - دولتها مىتوانند شئون حقوقى را تنظيم نموده و پديده هاى مربوط به مسئوليتها را از همديگر تفكيك نمايند .
417
ملاك انسانيت با احساس و انجام تعهدى است كه در درون خود ، با خدا در مىيابد .
420
انسانيت - تعهد
421
ارزش انسان تعهد الهى
423
طبيعت اولى آدمى انعطاف به سود جويى و تعهد ضد انعطاف است
424
اساسىترين عامل شكست خوردن انسانيت در دوران ما به شوخى گرفتن و بىاعتنايى به موضوع تعهد است
425
تفسير ابيات
428
در بيان آن كه مرد بد كار چون متمكن در بد كارى شود و اثر دولت نيكو كاران ببيند شيطان شود و مانع خير گردد از حسد ، هم چون شيطان خرمن سوخته همه را خرمن سوخته خواهد « أ رأيت الذى ينهى عبداً اذا صلى »
430
تفسير ابيات
434
مناجات
437
اگر اندكى در مجموع هويت اين معشوقهاى ظاهرى بيانديشيد ، خواهيد ديد واحدهايى در مجموع هويت اين معشوقها وجود دارد كه هر يك از آنها مىتواند عشق آن پديدهء ايده آل انسانى را رسوا بسازد .
442
تفسير ابيات
444
سؤال كردن شاه از مدعى پيغمبرى كه چه وحى به تو آمده
447
حكايت آن عاشق كه با معشوق خدمتها و وفاهاى خود را مىشمرد و شبهاى دراز تتجافى جنوبهم عن المضاجع را و بىنوايى و جگر تشنگى روزهاى دراز را شرح مىداد و مىگفت كه من جز اين خدمت ندانم اگر خدمت ديگر هست مرا ارشاد كن كه هر چه فرمايى منقادم اگر در آتش رفتن است چون خليل عليه السلام و اگر در دهان نهنگ دريا فتادن است چون يونس عليه السلام و اگر هفتاد بار كشته شدن است چون جرجيس عليه السلام و اگر از گريه نابينا شدن است چون يعقوب عليه السلام و وفا و جان بازى انبيا عليه السلام را شمار نيست و جواب گفتن معشوق او را
451
آتشى در درون آدمى شعله ور مىگردد و نمىداند كه ماهيت آن آتش چيست ، تنها دود و شعله و خاكستر شدن تدريجى خود را درك مىكند
453
تفسير ابيات
454
يكى از عالمى پرسيد كه كه اگر كسى در نماز بگريد به آواز و آه كند و نوحه كند نمازش باطل شود ؟ جواب گفت نام آن آب ديده است تا آن گرينده چه ديده است اگر شوق خدا يافته يا از پشيمانى گناه گريد نمازش تباه نشود بلكه كمال يابد كه « لا صلاة الا بحضور القلب » و اگر از رنجورى تن يا فراق فرزند گريد نمازش تباه شود كه اصل نماز ترك تن است و ترك فرزند ابراهيموار كه فرزند را قربان مىكرد از بهر تكميل نماز و تن را به آتش نمرود مىسپرد و امر آمد مصطفى صلى الله عليه و آله را بدين خصال كه « فاتبع ملة ابراهيم لقد كانت لكم اسوة حسسنة فى ابراهيم »
458
تفسير ابيات
460
مريدى در آمد به خدمت شيخ ( و از اين شيخ پير در سن نمىخواهم بلكه پير عقل و معرفت اگر چه عيسى است در گهواره و يحيى است در مكتب كودكان ) و مريد شيخ را گريان ديد او نيز به موافقت بگريست چون فارغ شد و بدر آمد ، مريدى ديگر كه از حال شيخ واقفتر بود ، از سر غيرت در عقب او تيز برون آمد ، گفتش اى برادر من تو را گفته باشم الله الله تا نينديشى و نگويى كه شيخ مىگريست و من نيز گريستم كه سى سال رياضت بىريا بايد كرد و از عقبات و درياهاى پر نهنگ و كوه هاى بلند پر شير و پلنگ مىبايد گذشت تا بدان گريهء شيخ رسى يا نرسى اگر رسى شكر زويت لى الارض گويى بسيار
462
بقيه حال مريد مقلد در گريه
466
تفسير ابيات
467
داستان آن كنيزك كه با خر خاتون شهوت مىراند و او را چون بز و خروس آموخته بود شهوت راندن آدميانه ، و كدويى در قضيب خر مىكرد تا از اندازه نگذرد . خاتون بر آن وقوف يافت لكن دقيقهء كدو را نديد كنيزك را به بهانهاى به راه كرد جايى دور و با خر جمع شد بىكدو و به فضيحت هلاك شد ، كنيزك بىگاه باز آمد و نوحه كرد كه اى جانم و اى چشم روشنم كير ديدى كدو نديدى ذكر ديدى آن دگر نديدى ، كل ناقص ملعون يعنى كل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر مرحومند نه ملعون ، بر خوان ليس على الاعمى حرج ، نفى حرج و نفى لعنت و نفى عتاب و غضب كرد
470
توضيح
474
تفسير ابيات
476
صاحب دلى در چله به خواب سگى ديد حامله در شكمش آن سگ بچگان بانگ مىكردند ، در تعجب ماند كه حكمت بانگ سگ پاسبانى است ، بانگ اندرون شكم مادر پاسبانى نيست و نيز بانگ به جهت يارى خواستن و شير خواستن باشد و غيره و اين جا هيچ از اين فايده ها نيست چون به خويش آمد و با حضرت مناجات كرد « و ما يعلم تأويله الا الله » جواب آمد كه آن صورت حالت قومى است از حجاب بيرون نيامده و چشم و دل باز نشده دعوى بصيرت كنند و مقالات گويند از آن نه ايشان را قوتى و يارى رسد و نه مستمعان را هدايتى و رشدى
478
آيه
479
مقصود از راسخون در علم چه كسانى هستند كه متشابهات را وسيلهء اغراض خود قرار نمىدهند ؟
480
تفسير ابيات
482
قصه اهل ضروان و حسد ايشان بر درويشان كه پدر ما از سليمى اغلب دخل باغ را به مسكينان مىداد از انگور و مويز و حلوا و پالوده و دوشاب و دانه و آرد و نان همه عشر دادى لاجرم خداى تعالى در باغ و كشت او بركتى نهاد كه همه محتاج او بودند و او محتاج كس نبود فرزندان خرج و عشر مىديدند و بركت نه ، همچون آن زن كه خر ديد و كدو نديد .
485
آيه
488
در بيان آن كه عطاى حق و قدرت او موقوف بر قابليت نيست هم چون داد خلقان كه آن را قابليت بايد زيرا كه عطاى حق قديم است و قابليت حادث ، عطا صفت حق است و قابليت صفت مخلوق و قديم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد
494
تفسير ابيات
498
در ابتداى خلقت جسم آدم عليه السلام كه جبرئيل عليه السلام را اشارت كرد كه برو از زمين مشتى خاك برگير و به روايتى از هر نواحى مشت مشت برگير
500
آيا تبديل خاك به آدم كار مستقيم خدا بوده است ؟
502
تفسير ابيات
503
فرمان آمدن به ميكائيل كه از روى زمين قبضهء خاك بردار جهت تركيب و ترتيب جسم مبارك ابو البشر خليفة الحق مسجود الملك و معلمهم آدم عليه السلام
505
تفسير ابيات
509
فرستادن اسرافيل را عليه السلام به خاك كه حفنهاى برگير از خاك بهر تركيب جسم آدم عليه السلام
515
تفسير ابيات
516
فرمان آمدن به عزراييل برداشتن خاك و تضرع كردن و ناشنودن و برداشتن عزراييل با اذن اللَّه تعالى
519
نغمهء جان ، نداى وجدان ، قطب نماى روح ، بانگ درونى مانند علامتهايى هستند كه براى وصول به مقصد در امتداد گذرگاه بشرى به سوى ايده آل اعلا نصب شدهاند ، و آخرين منزلگه آدمى نيستند .
521
تفسير ابيات
523
در بيان آن كه مخلوقى كه تو را از او ظلمى رسد به حقيقت او همچون آلتى است ، عارف بود كه به حق رجوع كند نه به آلت رجوع كند و اگر به آلت رجوع كند به ظاهر نه از جهل كند بلكه براى مصلحتى ، چنانكه بايزيد قدس سره گفت چندين سال است كه من با مخلوق سخن نگفتهام و از مخلوق سخن نشنيدهام ، ليكن خلق چنين پندارند كه با ايشان سخن مىگويم و از ايشان مىشنوم زيرا ايشان مخاطب اكبر را نمىبينند كه ايشان چون صدايند او را نسبت به حال من ، التفات مستمع عاقل به صدا نباشد چنانكه مثل است معروف « قال الجدار للوتد لم تشقنى قال الوتد انظر الى من يدقنى »
526
آيا قدرت مطلقهء خداوندى و تصرف استمرارى او در كائنات ، انسانها را مانند آلت ناخود آگاه و بىاختيار گردانيده است ؟
528
تفسير ابيات
530
جواب آمدن كه آن كه نظر او بر اسباب و مرض و زخم تيغ نيايد ، بر كار تو عزراييل هم نيايد كه تو هم سببى اگر چه مخفىترى از آن سببها و بود كه بر آن رنجور مخفى نباشد كه « و هو اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون »
533
آيه
534
تفسير ابيات
535
فيما يرجى من رحمة الله تعالى معطى النعم قبل استحقاقها و هو الذى ينزل الغيث من بعد ما قنطوا و رب بعد يورث قرباً و رب معصية ميمونة و رب سعادة يأتى من حيث يرجى النقم ليعلم ان الله يبدل سيئاتهم حسنات
543
آيه
546
بحثى در معاد جسمانى
548
آن چه كه به نيستى خزيد ، ديگر بر نمىگردد ، چه معنا دارد ؟
552
حكم المتماثلين واحد ( حكم دو مثل حقيقى يكى است )
553
آيا همين كالبد مادى است كه در حيات ابدى غوطه ور خواهد گشت ؟
554
تفسير ابيات
555
قصه اياز و حجره او جهت چارق و پوستين و گمان آمدن خواجه تا شانش كه او را در آن حجره دفينهاى است به سبب محكمى در و گرانى قفل
561
آيا براى عظمت آدمى حدى معين وجود دارد ؟
562
باز گو كردن عظمت آدمى ، عامل اجبارى از درون دارد ؟
566
ديوانگى سه روزه در سر هر ماه يعنى چه ؟
567
تفسير ابيات
569
در بيان آن كه آن چه بيان كرده مىشود صورت قصه است كه در صورت گران است و در خور آئينه تصوير ايشان و از قدوسى حقيقت آن ، نطق را شرم مىآيد و از خجالت قلم سروريش گم مىكند و العاقل يكفيه الاشاره
572
در هيجانات ره گذر گذرگاه ما فوق طبيعت ، عقل زمام دارى مملكت وجود انسانى را از دست مىدهد و انواعى از جنون انسانى را زير رگبار خود مىگيرد .
573
تفسير ابيات
577
تفسير ابيات
582
خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالى فى حق إبليس إنه كان من الجن ففسق عن أمر ربه
583
آيه
585
روايت
586
كارهاى خداوندى ما فوق قانون عليت است لذا عليت كه رابطهاى ميان مخلوقات است نمىتواند در كار خداوندى حكومت كند
587
خداوند هستى بخش چراغ درخشان هستى را در تاريكى نيستى مىافروزد زيرا آن چه كه هست احتياجى به عين همان هست شدن ندارد ، بلكه هست شدن آن چه كه هست امكان ناپذير است
588
تفسير ابيات
589
در معنى ارنا الاشياء كما هى و بيان « لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً »
593
تفسير ابيات
594
بيان اتحاد عاشق و معشوق از روى حقيقت اگر چه متضادند جهت آن كه نياز ضد بىنيازى است و چنانكه آينه بىصورت و ساده است و بىصورتى ضد صورت است ليكن ميان ايشان اتحادى است در حقيقت كه شرح آن به نطق نبايد و العاقل يكفيه الاشارة
596
اتحاد عاشق و معشوق از چه مقوله است ؟
597
تفسير ابيات
599
« من » پس از صيقلى شدن جلوه گاه نور يزدانى مىگردد ، اگر شعاعى از محبت به خدا يا ديگران از او سر بكشد ، بىآنكه مسافتى را طى كند به خود آن « من » بر مىگردد
603
آيا انعكاس نور الهى در « من انسانى » دليل بر اتحاد من و نور الهى است ؟
606
تفسير ابيات
607
آمدن آن اميران نمام غماز نيم شب با سرهنگان به گشادن حجرهء اياز و ديدن چارق و پوستين آويخته و گمان بردن كه اين مكر است و رو پوش و خانه را حفره كردن بهر گوشهء كه گمان آمد و چاه كنان آوردن و ديوارها را سوراخ كردن چيزى نيافتن و خجل و نوميد شدن چنانكه بد گمانان و خيال انديشان در كار انبياء و اوليا كه مىگفتند كه ساحرند و خويشتن ساختهاند و تصدر مىجويند بعد از تفحص خجل شوند و هيچ سود نداد
609
آيه
610
وجدان سرزنش كننده را سركوب نكنيم
611
تفسير ابيات
612
باز گشتن نمامان از حجرهء اياز به سوى شاه توبره تهى و خجل همچون بد گمانان در حق انبيا عليهم السلام در وقت ظهور برائت و پاكى ايشان كه * ( يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوه وَتَسْوَدُّ وُجُوه ) * 3 106 و قوله * ( تَرَى اَلَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى الله وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ ) * 39 60
615
تفسير ابيات
616
آيا حلم و شكيبايى خداوندى از عوامل معصيت است ؟
619
تفسير ابيات
620
فرمودن شاه اياز را كه اختيار كن از عفو و مكافات و لطف هر چه كنى اين جا صواب است و در هر يكى مصلحتهاست كه در عدل هزار لطف درج است « و لكم فى القصاص حيوة » آن كس كه كراهت قصاص را در اين يك حيات قاتل نظر مىكند و در صد هزار حيات كه معصوم و محقون خواهند شدن در حصن بيم سياست نمىنگرد
622
خود را بشناسيم تا خدا را بشناسيم
624
تفسير ابيات
627
حكايت در تقرير اين سخن كه چندين گاه گفت و گو را آزموديم مدتى صبر و خاموشى را بيازماييم
632
تفسير ابيات
633
در بيان كسى كه سخن گويد كه حال او مناسب آن سخن و آن دعوى نباشد چنان كه كفره « و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولن اللَّه » خدمت بت سنگين كردن و جان و زر نثار او نمودن چه مناسب باشد با جانى كه داند كه خالق سماوات و ارضين و خلايق الهيست سميع و بصير و حاضر و مراقب و غيور
635
آيه
636
مسافت و زمان مانند دو پا براى پيادگان است ، نه براى كسانى كه در ما فوق مكان و زمان حركت مىكنند
637
رسيدن زن به خانه و جدا شدن زاهد از كنيزك
642
آيه
643
اعتقاد به خداوندى كه نقشى كه در زندگى معتقد ندارد ، اعتقاد نيست ، بلكه نوعى از پديده هاى درونى است كه تشريفات روانى ناميده مىشود .
644
تفسير ابيات
649
تذكر
651
نام کتاب :
تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى
نویسنده :
محمد تقي جعفري
جلد :
11
صفحه :
652
««صفحهاول
«صفحهقبلی
جلد :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
««اول
«قبلی
جلد :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
فرمت PDF
شناسنامه
فهرست
کتابخانه
مدرسه فقاهت
کتابخانهای رایگان برای مستند کردن مقالهها است
www.eShia.ir