نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 267
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 655)
< شعر > ( ( 714 ) ) پس خضر كشتى براى آن شكست تا كه آن كشتى ز غاصب باز رست ( ( 715 ) ) فقر فخرى بهر آن آمد سنى تا ز طماعان گريزم در غنى ( ( 716 ) ) گنجها را در خرابى زان نهند تا ز حرص اهل عمران وا رهند ( ( 717 ) ) پر نتانى كند رو خلوت گزين تا نگردى جمله خرج آن واين < / شعر > تفسير ابيات در آن هنگام كه انسان به علت فقر الى ا . . . از فنا آراسته شود مانند پيامبر سايه در پيرامونش نمودار نمىگردد . محمد صلى الله عليه وآله از فنا آراسته بود كه مانند شعله شمع فاقد سايه بود . وقتى كه شمع از سر تا پا زبانه شود سايه را گذرى به پيرامون آن نخواهد بود ، موم ناچيز از خويشتن دست مىكشد واز سايه مىگريزد ودر شعاع شمع فروزان قرار مىگيرد . شمع به موم مىگويد : من تو را براى فنا ريخته ام ، موم پاسخ مىدهد من هم به قلمرو فنا گريختهام . اين اشعه فروزان طبيعت مانند پر تو آفتاب امرى است عارضى ورو به فنا ، در حالى كه فناى شعاع جان راهى است براى بقا كه پيش پاى جويندگان كمال گسترده شده است . هنگامى كه شمع در آتش كلى فانى گشت ، نه اثرى از آن مىماند ونه روشنايى . اين شمع در منفى ساختن تاريكى آشكار مىگردد ، قوام وپايدارى طبيعتش با موم ودر صورت آتش است . بر خلاف موم طبيعى ، شمع جسم آدمى هر چه كمتر شود نور جانش افزايش مىيابد . روشنايى شمع طبيعت رو به نابودى وشعاع شمع جان بدان جهت كه شعلهء ربانى است پايدارى جاودانه دارد . آرى : < شعر > ( ( 682 ) ) آن زبانهء آتشى چون نور بود سايهء فانى شدن زان دور بود < / شعر > ابرهاى فضايى سايه بر زمين مىافكنند ، در حالى كه از ماه سايهاى بر زمين
267
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 267