نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 378
چشم مىبيند كف ظاهرى دريا است ، اما نمىتواند خود حس وجود دريا را در زير كف نشان بدهد ، براى اثبات وجود دريا به دليلى كه از تعقل در قوانين اتخاذ شدهء از جريان هستى به دست مىآيد نيازمنديم . < شعر > كف به حس بينى ودريا از دليل فكر پنهان آشكارا قال وقيل < / شعر > اگر چنين بود كه همه ى معارف بشرى مستند به حس بوده باشد ، حتى كمترين مسئله علمى نمىبايست در قلمرو فرهنگ بشرى مطرح شود ، زيرا تا قانون كلى مطرح نباشد كه كليتش ساخته شدهء تعقل آدمى است ، مسئلهء علمى وجود ندارد . زيرا تعلق حس همواره به محسوسات جزئى ومشخص بوده مفهوم كلماتى از قبيل هر وهمه وهميشه وبه طور كلى ، در محسوسات به هيچ وجه وجود ندارد ، تا چه رسد به مفاهيم عالىتر از شئون ونمودهاى عالم طبيعت . < شعر > حس حيوان گر بديدى آن صور بايزيد وقت بودى گاو وخر چون ز حس بيرون نيامد آدمى باشد از تصوير غيبى اعجمى < / شعر > 3 - حواس ظاهرى با كميتها وكيفيتهاى طبيعت سر وكار دارد وبس ساختمان حواس ظاهرى ما براى آن تعبيه شده است كه فقط با كميتها وكيفيت كه يا به طور مستقيم ويا غير مستقيم با مقولهء كميت در آميخته است سر وكار داشته باشد . اگر ما نيروى ديگرى در درون نداشتيم كه واقعيت را با عظمتتر ووسيعتر وعميقتر از محسوسات كيفى وكمى براى ما اثبات كند ، احساس محدوديت وتنگى زندان طبيعت به هيچ وجه مطرح نبود . شما در هر دوران وجامعه ومكتبى هم كه زندگى كنيد ، محال است كه در سفره ى معلومات شما به اضافهء محسوسات مقدارى هم از نامحسوسات نچيده باشند ، آيا در اين باره فكر كردهايد كه اين همه مفاهيم نامحسوس از قبيل : جهان يابى ما چنين اقتضاء مىكند . ما با آيندهء بشرى سر وكار داريم .
378
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 378