نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 401
وتمايلات حيوانى رنگ وشكل واقعى واحدها وقضاياى درونى را تيره وتار وبد طعم مىسازد ، چنانكه براى آدم بد بين وفرو رفته در اندوه زيباترين وعالىترين انديشهء بارور ومناظر زيبا ، زشتترين چيزها مىنمايد . مسئلهء ديگرى كه در اينجا وجود دارد ، اين است كه آيا روشنايى چشم وخاصيت ديدن آن هم مربوط به نور درونى است ؟ جلال الدين به اين سؤال پاسخ مثبت داده ومىگويد : < شعر > نور نور چشم خود نور دل است نور چشم از نور دلها حاصل است < / شعر > اين پاسخ دو احتمال دارد : احتمال يكم - اين است كه مقصود از نور دل نيروى حيات بوده باشد ، ومسلم است كه بدون نيروى نور حيات نه تنها چشم ، بلكه هيچ يك از حواس نمىتواند كار خود را انجام بدهد . احتمال دوم - اين است كه اين اصل مخصوص اشخاص رشد يافته است كه ديدگان آنان چيزهايى را در اين پهنهء هستى مىبيند كه مردم معمولى نمىبينند ، وقتى كه درون آدمى از خود خواهى نجات يافت وبه مرحله خدا خواهى وخدا يابى ترقى كرد ، آن نور طبيعى كه وسيلهء بينايى ديدگان او است ، از نور الهى نيرو مىگيرد . واين مطلب را در بيت اخير متذكر مىشود : < شعر > نور حق بر نور حس راكب شود آنگهى جان سوى حق راغب شود < / شعر > 12 - نديدن نور غيبى را دليل نيستى آن ندانيد ، زيرا نور يا نيروى ديدن خود چشم را هم به طور محسوس نمىبينيم . < شعر > زان كه محسوسات دونتر عالمى است نور حق دريا وحس چون شبنمى است نور حسى كاو غليظ است وگران هست پنهان در سواد ديدگان چون كه نور حس نمىبينى ز چشم چون ببينى نور آن دينى ز چشم نور حس با اين غليظى مختفى است چون خفى نبود ضيايى كان صفيست [1] < / شعر >