نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 606
< شعر > ( ( 2038 ) ) اين « انا هو » بود در سرّ اى فضول زاتحاد نور نز راى حلول ( ( 2039 ) ) جهد كن تا سنگىات كمتر شود تا به لعلى سنگ تو انور شود ( ( 2040 ) ) صبر كن اندر جهاد ودر عنا دم به دم مىبين بقا اندر فنا < / شعر > آيا انعكاس نور الهى در « من انسانى » دليل بر اتحاد من ونور الهى است ؟ در كتاب مثنوى اين مسئله به طور مختلف مطرح شده است ، البته در سر تا سر اين كتاب حلول خدا در موجودات ديده نمىشود ، بلكه چنانكه در بيت مورد تحليل مىبينيم ، جلال الدين حلول را مورد انتقاد قرار داده است . در اين مورد مفهوم اتحاد را به ميان كشيده است . بعضى از عرفا اتحاد را هم منكر شده ومىگويد : < شعر > اينجا حلول كفر بود اتحاد هم اين وحدت است ليك مكرّر برآمده < / شعر > مطالبى را كه جلال الدين در ابيات مورد تفسير ونقد وتحليل آورده است ، دلالتى به اتحاد نور الهى با من صيقل شده انسانى ندارد ، نهايت مفاد ابيات اين است كه وجود آدمى به جهت مجاورت با نور يزدانى ، مانند آهن كه با مجاورت با آتش برافروخته مىشود ، فروزان مىگردد وهمين معنى را در دفترهاى گذشته هم بيان كرده است : رنگ آتش الا آهن است يعنى انسان با نيل به كمال واعتلا ، ماهيت امكانى خود را از دست نمىدهد بلكه مانند الحديدة المحماه ( آهن تفتيده ) نور الهى را كسب مىكند . وبا كسب اين نور موجوديتهاى طولى وعرضى او تحول مىيابد ، واما او خدا نمىشود . ما در مجلدات گذشته توضيح داديم كه مراتب عظمت انسانى بقدرى عالى است كه او را گيج مىكند ويقين پيدا مىكند كه به مرحلهء خدايى رسيده است ، چنين
606
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 606