نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 635
در بيان كسى كه سخن گويد كه حال او مناسب آن سخن وآن دعوى نباشد چنان كه كفره « ولئن سئلتهم من خلق السموات والارض ليقولن اللَّه » خدمت بت سنگين كردن وجان وزر نثار او نمودن چه مناسب باشد با جانى كه داند كه خالق سماوات وارضين وخلايق الهيست سميع وبصير وحاضر ومراقب وغيور < شعر > ( ( 2163 ) ) زاهدى را بد يكى زن بس غيور هم بد او را يك كنيزك همچو حور زان كه بد زن را كنيز مهوشى در دل زاهد از او بود آتشى ( ( 2164 ) ) زن ز غيرت پاس شوهر داشتى با كنيزك خلوتش نگذاشتى ( ( 2165 ) ) مدّتى شد زن مراقب هر دو را تا كه شان فرصت نيفتد در خلا ( ( 2166 ) ) تا درآمد حكم وتقدير اله عقل حارس خيره سر گشت وتباه ( ( 2167 ) ) حكم وتقديرش چو آيد بىوقوف عقل كه بود در قمر افتد خسوف ( ( 2168 ) ) بود در حمام آن زن ناگهان يادش آمد طشت ودر خانه بد آن ( ( 2169 ) ) با كنيزك گفت رو هان مرغوار طشت را از خانه برگير وبيار ( ( 2171 ) ) خواجه در خانه است وخلوت اين زمان پس دوان شد سوى خانه شادمان ( ( 2172 ) ) عشق شش ساله كنيزك را بد اين كه بيابد خواجه را خلوت چنين ( ( 2173 ) ) گشت پرّان جانب خانه شتافت خواجه را در خانهء تنها بيافت ( ( 2174 ) ) هر دو عاشق را چنان شهوت ربود كاحتياط وياد در بستن نبود ( ( 2175 ) ) هر دو در هم وا خزيدند از نشاط جان به جان پيوست آن دم زاختلاط ( ( 2176 ) ) ياد آمد در زمان زن را كه من چون فرستادم ورا سوى وطن ( ( 2178 ) ) گِل فرو شست از سر وبىخود دويد در پى او رفت وچادر مىكشيد ( ( 2179 ) ) آن ز عشق جان دويد واين ز بيم عشق كو وبيم كو فرق عظيم < / شعر >
635
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 635