نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 451
حكايت آن عاشق كه با معشوق خدمتها ووفاهاى خود را مىشمرد وشبهاى دراز تتجافى جنوبهم عن المضاجع را وبىنوايى وجگر تشنگى روزهاى دراز را شرح مىداد ومىگفت كه من جز اين خدمت ندانم اگر خدمت ديگر هست مرا ارشاد كن كه هر چه فرمايى منقادم اگر در آتش رفتن است چون خليل عليه السلام واگر در دهان نهنگ دريا فتادن است چون يونس عليه السلام واگر هفتاد بار كشته شدن است چون جرجيس عليه السلام واگر از گريه نابينا شدن است چون يعقوب عليه السلام ووفا وجان بازى انبيا عليه السلام را شمار نيست وجواب گفتن معشوق او را < شعر > ( ( 1242 ) ) آن يكى عاشق به پيش يار خود مىشمرد از خدمت واز كار خود ( ( 1243 ) ) كز براى تو چنين كردم چنان تيرها خوردم در اين رزم وسنان ( ( 1244 ) ) مال رفت وزور رفت ونام رفت بر من از عشقت بسى ناكام رفت ( ( 1245 ) ) هيچ صبحم خفته يا خندان نيافت هيچ شامم با سر وسامان نيافت ( ( 1246 ) ) آن چه او نوشيده بود از تلخ ودرد در حضور او يكايك مىشمرد ( ( 1247 ) ) نز براى منتى بل نى نمود بر درستى محبت صد شهود ( ( 1248 ) ) عاقلان را يك اشارت بس بود عاشقان را تشنگى زان كى رود ( ( 1249 ) ) مىكند تكرار گفتن بىملال كى ز اشارت بس كند حوت از زلال ( ( 1250 ) ) صد سخن مىگفت زان درد كهن در شكايت كه نگفتم يك سخن ( ( 1251 ) ) آتشى بودش نمىدانست چيست ليك چون شمع از تف آن مىگريست بعد گريه گفت اينها رفت ليك اين زمان ارشاد كن تو يار نيك هر چه فرمايى به جان استاده ام بر خط تو پا وسر بنهاده ام گر در آتش رفت بايد چون خليل ور چو يحيى مىكنى خونم سبيل ور ز گريه چون شعيب اعمى شوم ور چو يونس در فم ماهى روم ور چو يوسف چاه زندانم كنى ور ز فقرم عيسى مريم كنى < / شعر >
451
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 451