نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 29
در خواست قبطى دعاى خير وهدايت از سبطى ودعا كردن سبطى قبطى را به خير ومستجاب شدن دعا از اكرم الاكرمين < شعر > ( ( 3494 ) ) گفت قبطى تو دعايى كن كه من از سواد دل ندارم آن دهن ( ( 3495 ) ) تا بود كه قفل اين دل وا شود زشت را در بزم خوبان جا شود ( ( 3496 ) ) از تو مسخى صاحب خوبى شود يا بليسى باز كرّوبى شود ( ( 3497 ) ) يا به فرّ دست مريم بوى مشك يابد وترىّ وميوه شاخ خشك ( ( 3498 ) ) سبطى آن دم در سجود افتاد وگفت كاى خداى عالم جهر ونهفت ( ( 3498 ) ) سبطى وقبطى همه بندهء تواَند عاجز امر تواَند ومستمند ( ( 3499 ) ) جز تو پيش كه برآرد بنده دست هم دعا وهم اجابت از تو است ( ( 3500 ) ) هم از اول تو دهى ميل دعا تو دهى آخر دعاها را جزا ( ( 3501 ) ) اول وآخر تويى ما در ميان هيچ هيچى كه نيايد در بيان ( ( 3502 ) ) اين چنين مىگفت تا افتاد طشت از سر بام ودلش بىهوش گشت ( ( 3503 ) ) باز آمد او به هوش اندر دعا ليس للانسان الا ما سعى ( ( 3504 ) ) در دعا بود او كه ناگه نعره اى از دل قبطى بجست وغرّه اى ( ( 3505 ) ) كه هلا بشتاب وايمان عرضه كن تا ببرّم زود زنّار كهن ( ( 3506 ) ) آتشى در جان من انداختند مر بليسى را به جان بنواختند ( ( 3507 ) ) دوستى تو ز حبّ ناشگفت حمد لله عاقبت دستم گرفت ( ( 3508 ) ) كيميايى بود صحبتهاى تو كم مباد از خانهء دل پاى تو ( ( 3509 ) ) تو يكى شاخى بدى از نخل خلد چون گرفتم او مرا تا خلد برد ( ( 3510 ) ) سيل بود آنكه تنم را در ربود برد سيلم تا لب درياى جود ( ( 3511 ) ) من به بوى آب رفتم سوى سيل بحر ديدم درگرفتم كيل كيل ( ( 3512 ) ) طاس آوردش كه اكنون آب گير گفت رو شد آبها پيشم حقير < / شعر >
29
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 29