نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 474
< شعر > ( ( 1418 ) ) گفت اى خاتون احمق اين چه بود گر تو را استاد خود نقشى نمود ( ( 1419 ) ) ظاهرش ديدى سرش از تو نهان اوستا ناگشته بگشادى دكان ( ( 1420 ) ) كير ديدى هم چو شهد وچون خبيص آن كدو را چون نديدى اى حريص ( ( 1421 ) ) يا چو مستغرق شدى در عشق خر آن كدو پنهان بماندت از نظر ( ( 1422 ) ) ظاهر صنعت بديدى زاوستاد اوستادى برگرفتى شاد شاد ( ( 1423 ) ) اى بسا زراق گول بىوقوف از ره مردان نديده جز كه صوف ( ( 1424 ) ) اى بسا شوخان ز اندك احتراف زان شهان ناموخته جز گفت ولاف ( ( 1425 ) ) هر يكى در كف عصا كه موسىام مىدمد بر ابلهان كه عيسىام ( ( 1426 ) ) آه از آن روزى كه صدق صادقان باز خواهد از تو سنگ امتحان ( ( 1427 ) ) آخر از استاد باقى را بپرس كه حريصان جمله كورانند وخرس ( ( 1428 ) ) جمله جستى باز ماندى از همه صيد گرگانند اين ابله رمه ( ( 1429 ) ) صوتكى بشنيده گشته ترجمان بىخبر از گفت خود چون طوطيان < / شعر > توضيح - در يكى از مجلدات پيشين ، در بارهء جملات ومثلها وداستانهاى مستهجن وناشايست كه در مثنوى آمده است ، تذكرات مختصرى دادهايم ، در آن مجلد صريحا گفتيم كه اين روش جلال الدين كه يكى از مربيان والا مقام بشرى است ، صحيح به نظر نمىآيد ، زيرا - 1 - اگر هم بر خلاف عقيده خود چنين فرض كنيم كه جلال الدين در مثنوى بعلاوهء ابراز حقايق ، روش هنرى هم داشته است ، بدون ترديد روش هنرى او براى خود ابراز هنرمندى نبوده ، بلكه هنر را در استخدام انسان مىديده است ، بنا بر اين از بيان جملات ناشايست نمىتوان به عنوان جنبه هنرى جلال الدين چشم پوشى كرد . 2 - پس از تحقيق لازم ، وبه نظر ما در حدود كافى ، در همهء ابيات اين داستان كنيز وخر وخاتون وساير تمثيلها ، به مضمونى نرسيديم كه جلال الدين با آن قدرت بىنظير كه در تمثيل وساختن وپرداختن داستان دارد ، نتواند آن مضمون را بدون جملات وتمثيلات قبيح بپروراند .
474
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 474