نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 453
< شعر > ( ( 1251 ) ) آتشى بودش نمىدانست چيست ليك چون شمع از تف آن مىگريست < / شعر > آتشى در درون آدمى شعله ور مىگردد ونمىداند كه ماهيت آن آتش چيست ، تنها دود وشعله وخاكستر شدن تدريجى خود را درك مىكند هر اندازه سنخ وچگونگى عقده هاى روانى وآتشهاى درونى كه در روان انسان به وجود آمده است ، آشكارتر شود ، به همان اندازه از ضرر وآسيب آنها مىتوان جلو گيرى نمود ، ولى چنين مىنمايد كه محبت وكينه وساير پديده هاى روانى مادامى كه با يك واحد يا رشتهاى از مجهولات وخارج از قدرتها آميخته نشود ، به صورت عقده روانى وآتشى درونى بر نمىآيد ، زيرا نيروى مرموزى در درون آدمى وجود دارد كه دايماً براى هضم قضايا وملايم ساختن آنها با روان ، فعاليت مىكند ومىخواهد آن چه را كه از رويدادها ونمودها با انسان رو به رو مىگردد تحت سلطه ونظارت واختيار آدمى قرار بگيرد وبه عبارت ديگر روان آدمى از پذيرش چيزى كه ممكن است او را ناتوان بسازد ، همواره خود دارى مىنمايد ، وبا هر چيزى كه تماس مىگيرد وامكان تصاحب آن را در خود مىبيند ، رابطه تسلط وامكان تصرف دل خواهانه با آن چيز برقرار مىسازد . به همين جهت است كه مىتوان گفت : تشكل عقده وبر افروخته شدن آتشى در درون كه روان آدمى را ناتوان مىسازد وبر عكس حالات معتدل حكومت وسلطهاى بر روان پيدا مىكند ، ناشى از دخالت عامل جهل يا عامل خارج از قدرت روان در درون آدمى مىباشد . نتيجتاً افزايش معلومات وقدرت روحى همواره در مبارزه با انعقاد عقده وشعله ور شدن آتش در درون به مبارزه برمىخيزد وپيروز مىگردد .
453
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 453