نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 205
در بيان آن كه لطف حق را همه كس داند وقهر حق را همه كس داند وهمه از قهر گريزانند وبه لطف حق در آويزان اما حق تعالى قهر ما را در لطف پنهان كرد ولطفها را در قهر پنهان كرد ، نعل باژگونه وتلبيس ومكر اللَّه بود تا اهل تمييز وينظر بنور اللَّه از حالى بينان وظاهر بينان جدا شوند كه ليبلونكم ايكم احسن عملا < شعر > ( ( 420 ) ) گفت درويشى به درويشى كه تو چون بديدى حضرت حق را بگو ؟ ( ( 421 ) ) گفت بىچون ديدم اما بهر قال باز گويم مختصر آن را مثال ( ( 422 ) ) ديدمش از سوى چپ او آذرى سوى دست راست جوى كوثرى ( ( 423 ) ) بر يسارش بس جهانسوز آتشى سوى دست راستش جوى خوشى ( ( 424 ) ) سوى آن آتش گروهى برده دست بهر آن كوثر گروهى شاد ومست ( ( 425 ) ) ليك لعب باژگونه بود سخت پيش پاى هر شقىّ ونيك بخت ( ( 426 ) ) هر كه در آتش همىرفت وشرر از ميان آب بر مىكرد سر ( ( 427 ) ) هر كه سوى آب مىرفت از ميان او در آتش يافت مىشد در زمان ( ( 428 ) ) هر كه سوى راست شد وآب زلال سر ز آتش برزد از سوى شمال ( ( 429 ) ) وان كه شد سوى شمال آتشين سر برون مىكرد از سوى يمين ( ( 430 ) ) كم كسى بر سرّ اين مضمر زدى لاجرم كم كس بر آن آذر زدى ( ( 431 ) ) جز كسى كه بر سرش اقبال ريخت كاو رها كرد آب ودر آذر گريخت ( ( 432 ) ) كرده ذوق نقد را معبود خلق لاجرم زين لعب مغبون بود خلق ( ( 433 ) ) جوق جوق وصف صف از حرص وشتاب محترز ز آتش گريزان سوى آب ( ( 434 ) ) لاجرم ز آتش برآوردند سر اعتبار الاعتبار اى بىخبر ( ( 435 ) ) بانگ مىزد آتش اى گيجان گول من نيم آتش منم آب قبول ( ( 436 ) ) چشمبندى كردهاند اى بىنظر در من آ وهيچ مگريز از شرر ( ( 437 ) ) اى خليل اينجا شرار ودود نيست جز كه سحر وخدعهء نمرود نيست < / شعر >
205
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 205