نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 462
مريدى در آمد به خدمت شيخ ( واز اين شيخ پير در سن نمىخواهم بلكه پير عقل ومعرفت اگر چه عيسى است در گهواره ويحيى است در مكتب كودكان ) ومريد شيخ را گريان ديد او نيز به موافقت بگريست چون فارغ شد وبدر آمد ، مريدى ديگر كه از حال شيخ واقفتر بود ، از سر غيرت در عقب او تيز برون آمد ، گفتش اى برادر من تو را گفته باشم الله الله تا نينديشى ونگويى كه شيخ مىگريست ومن نيز گريستم كه سى سال رياضت بىريا بايد كرد واز عقبات ودرياهاى پر نهنگ وكوه هاى بلند پر شير وپلنگ مىبايد گذشت تا بدان گريهء شيخ رسى يا نرسى اگر رسى شكر زويت لى الارض گويى بسيار < شعر > ( ( 1271 ) ) يك مريدى اندر آمد پيش پير پير اندر گريه بود ودر نفير ( ( 1272 ) ) شيخ را چون ديد گريان آن مريد گشت گريان آب در چشمش دويد ( ( 1273 ) ) گوش ور يك بار خندد كرد وبار چون كه لاغ املا كند يارى به يار ( ( 1274 ) ) بار اول از ره تقليد وسوم كه همىبيند كه مىخندند قوم ( ( 1275 ) ) كر بخندد همچو ايشان آن زمان بىخبر از حالت خندندگان ( ( 1276 ) ) باز او پرسد كه خنده بر چه بود ؟ پس دوم كرّت بخندد چون شنود ( ( 1277 ) ) پس مقلد نيز مانند كر است اندر آن شادى كه او را رهبر است ( ( 1278 ) ) پرتو شيخ آمد ومنهل ز شيخ قبض وشادى نز مريدان بل ز شيخ پرتو شيخ است آن تقليد شيخ چون ببيند شادى از تأييد شيخ ( ( 1279 ) ) چون سبد بر آب ونورى بر زجاج گر ز خود دانند آن باشد لجاج ( ( 1280 ) ) چون جدا گردد ز جو داند عنود كاندرو آن آب خوش از جوى بود ( ( 1281 ) ) آبگينه هم بداند از غروب كان لمع بود از مه تابان خوب ( ( 1282 ) ) چون كه چشمش را گشايد امر قم پس بخندد چون سحر بار دوم ( ( 1283 ) ) خندش آيد هم بر آن خندهء خودش كه بر آن تقليد بر مىآمدش ( ( 1284 ) ) گويد از چندين ره دور ودراز كاين حقيقت بود اين اسرار وراز < / شعر >
462
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 462