نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 624
< شعر > ( ( 2114 ) ) بهر اين پيغمبر آن را شرح ساخت كان كه خود بشناخت يزدان را شناخت < / شعر > خود را بشناسيم تا خدا را بشناسيم در توضيح اين جمله مطالب زيادى گفته شده است كه بعضى از آنها بسيار مفيد است از آن جمله . 1 - تجرد نسبى روح مىتواند نمونهاى از تجرد مطلق خداوندى بوده باشد . به اين معنى كه پس از ورود روح به حوزه ى رشد وكمال ، در فعاليتهايى كه صورت مىدهد ، اگر چه در قلمرو ماده انجام مىگيرد ، ولى از اختلاط به ماده وروابط حاكم بر ماده بىنياز است ، معنى كه تماس روح با ماده وايجاد اثر در آن ، احتياجى به آميزش با ماده واستهلاك وجهتگيرى هندسى وغيره ندارد . انديشه در روان آدمى به وسيلهء مغز به وجود مىآيد ، ولى روان آدمى را اشغال جسمانى نمىكند قضايا وواحدهايى كه در موقع انديشه وتخيلات در درون آدمى به جريان مىافتند ، مانند جريان آب از كشتزار وافتادن آتش در محل قابل احتراق نيست كه خود مستهلك شود ودر شكل مادهء ديگرى نمودار گردد . هيچ يك از انعكاسات وموضوعات روانى حتى به طور محدود ودر سيستم محدود وبسته از بقاى جرم وانرژى پيروى نمىكند ، مثلًا وقتى كه شما ماه را تصور مىكنيد پس از آن كتابى را كه در بارهء ماه نوشته شده است ، در ذهن خود منعكس مىسازيد سپس در بارهء ارزش كتاب به طور كلى فكر مىكنيد وآن گاه ماهيت وشرايط نويسندگى ودانشمند بودن را در درون مطرح مىسازيد ، با اين كه ارتباطى ميان همهء جريانات فوق وجود دارد ، چنين نيست كه هر تصور يا حكم پيشين مادهء خود را در تصور يا حكم بعدى حفظ كند ، ومانند آب نيست كه ماهيت خود را مىتواند از ريشه به ساقه واز ساقه به شاخه واز شاخه به ميوه واز ميوه به بدن انسان منتقل بسازد . يا مانند ماهيت
624
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 624