نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 55
دعا كردن موسى عليه السلام وسبز شدن كشت < شعر > ( ( 3616 ) ) اين سخن پايان ندارد موسيا لب بجنبان تا برون آيد گيا ( ( 3617 ) ) هم چنان كرد وهم اندر دم زمين سبز گشت از سنبل وحب ثمين ( ( 3618 ) ) اندر افتادند در لوت آن نفر قحط ديده مرده از جوع البقر ( ( 3619 ) ) چند روزى سير خوردند از عطا آن دمىّ وآدمىّ وچارپا ( ( 3620 ) ) چون شكم پر گشت وبر نعمت زدند وان ضرورت رفت پس طاغى شدند ( ( 3621 ) ) نفس فرعون است هان سيرش مكن تا نيارد ياد از آن كفر كهن ( ( 3622 ) ) بىتف آتش نگردد نفس خوب تا نشد آهن چو اخگر هين مكوب ( ( 3623 ) ) بىمجاعت نيست تن جنبش كنان آهن سرد است مىكوبى بدان ( ( 3624 ) ) گر بگريد ور بنالد زار زار او نخواهد شد مسلمان هوش دار ( ( 3625 ) ) او چو فرعون است در قحط آن چنان پيش موسى سر نهد لابه كنان ( ( 3626 ) ) چون كه مستغنى شد او طاغى شود خر چو بار انداخت اسكيزه زند ( ( 3627 ) ) پس فراموشش شود چون رفت پيش كار او از آه وزارىهاى خويش ( ( 3628 ) ) سالها مردى كه در شهرى بود يك زمان كش چشم در خوابى رود ( ( 3629 ) ) شهر ديگر بيند او پر نيك وبد هيچ در يادش نيايد شهر خود ( ( 3630 ) ) كه من آن جا بودهام اين شهر نو نيست آن من در اينجايم گرو ( ( 3631 ) ) بل چنان داند كه خود پيوسته او هم درين شهرش بدست ابداع وخو ( ( 3632 ) ) چه عجب گر روح موطنهاى خويش كه بُدستش مسكن وميلاد پيش ( ( 3633 ) ) مىنيارد باد كاين دنيا چو خواب مىفروپوشد چو اختر را سحاب چند نوبت آزمودى خواب را خواب دنيا را همان بين ز ابتلا ( ( 3634 ) ) خاصه چندين شهر را كوفته گردها از درك او ناروفته ( ( 3635 ) ) اجتهاد گرم ناكرده كه تا دل شود صاف وببيند ماجرا < / شعر >
55
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 55