نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 548
< شعر > ( ( 1774 ) ) باز آيد جان هر يك در بدن هم چو وقت صبح هوش آيد به تن ( ( 1775 ) ) جان تن خود را شناسد وقت روز در خرابه خود درآيد چون كنوز ( ( 1776 ) ) جسم خود بشناسد ودر وى رود جان زرگر سوى درزى كى شود < / شعر > بحثى در معاد جسمانى اين كه كار بشرى در اين زندگانى طبيعى پايان نمىيابد ، مورد اتفاق نظر همهء اديان الهى وآن فلاسفه ومتفكرين است كه براى روح آدمى فنايى نمىبينند ، اگر چه به دين مخصوصى هم نگروند . دلايلى را كه براى بقاى حيات انسانى پس از زندگانى مادى بيان كردهاند ، متعدد است . از آن جمله : 1 - تجرد روح از قوانين واوصاف ماده كه موجب فساد امور مادى مىباشد . تجرد روح مستند به دلايل نسبتا زيادى است كه شايد از ده دليل هم متجاوز بوده باشد . ابن سينا وصدر المتالهين وديگران در تصفيه وتنظيم آن دلايل دقت كارىهاى زيادى نمودهاند . 2 - موضوع احساس تكليف وانجام آن ، نه به جهت عوامل جبرى شود وضرر ، بلكه بدان جهت كه تكليف است وانسان از اعماق درون خود آن را احساس مىكند وبا كمال استقلال از عوامل وانگيزه هاى سود وزيان انجامش مىدهد واز آن رو كه احساس مزبور نمىتواند ريشهء طبيعى داشته باشد ونيز بدان جهت كه نتيجهء احساس وانجام وظيفه مزبور كه از جهت فضيلت وشرافت ما فوق پاداشهاى طبيعى را اقتضا مىكند ، ودر اين زندگانى قابل دريافت نيست ، لذا بايستى جهان
548
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 548