نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 334
در مثال عالم نيست هست نما وعالم هست نيست نماى < شعر > ( ( 1026 ) ) نيست را بنمود هست آن محتشم هست را بنمود بر شكل عدم ( ( 1027 ) ) بحر را پوشيد وكف كرد آشكار باد را پوشيد وبنمودت غبار ( ( 1028 ) ) چون منارهء خاك پيچان در هوا خاك از خود چون برآيد بر علا ( ( 1029 ) ) خاك را بينى به بالا اى عليل باد را نه جز به تعريف ودليل ( ( 1030 ) ) كف همىبينى روانه هر طرف كفّ بىدريا ندارد منصرف ( ( 1031 ) ) كف به حس بينى ودريا از دليل فكر پنهان آشكارا قال وقيل ( ( 1032 ) ) نفى را اثبات مىپنداشتيم ديدهء معدوم بينى داشتيم ( ( 1033 ) ) ديده كاندر وى نعاسى شد پديد كى تواند جز خيال ونيست ديد ( ( 1034 ) ) لاجرم سرگشته گشتيم از ضلال چون حقيقت شد نهان پيدا خيال ( ( 1035 ) ) اين عدم را چون نشاند اندر نظر چون نهان كرد آن حقيقت از بصر ( ( 1036 ) ) آفرين اى اوستاد سحر باف كه نمودى معرضان را دُرد صاف ( ( 1037 ) ) ساحران مهتاب پيمايند زود پيش بازرگان وزر گيرند سود ( ( 1038 ) ) سيم بربايند زين گون پيچ پيچ سيم از كف رفته وكرباس هيچ ( ( 1039 ) ) اين جهان جادوست ما آن تاجريم كه از او مهتاب پيموده خريم ( ( 1040 ) ) گز كند كرباس پانصد گز شتاب ساحرانه او ز نور ماهتاب ( ( 1041 ) ) چون ستد او سيم عمرت اى بهى سيم شد ، كرباس نى ، كيسه نهى ( ( 1042 ) ) قل اعوذت خواند بايد كاى احد هين ز نفاثات افغان وز عقد ( ( 1043 ) ) مىدمند اندر كره آن ساحرات الغياث المستغاث از برد ومات ( ( 1044 ) ) ليك برخوان از زبان فعل نيز كه زبان قول سست است اى عزيز ( ( 1045 ) ) در زمانه مر تو را سه همرهند زان يكى وافى وآن دو غدرمند ( ( 1046 ) ) آن يكى ياران وديگر رخت ومال وان سيم وافى است آن حسن الفعال < / شعر >
334
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 334