نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 271
در بيان آن كه ما سوى الله هر چيزى همه آكل ومأكول است هم چون آن مرغى كه قصد صيد ملخ مىكرد وبه صيد ملخ مشغول مىبود وغافل بود از باز گرسنه كه از قفاى او قصد صيد او داشت اكنون اى آدمى صياد آكل ، از صياد وآكل خود ايمن مباش اگر چه نمىبينيش به نظر دليل عبرتش مىبين تا چشم سر باز شدن < شعر > ( ( 718 ) ) زان كه تو هم لقمهاى هم لقمه خوار آكل ومأكولى اى جان هوشدار ( ( 719 ) ) مرغكى اندر شكار كرم بود گربه فرصت يافت او را درربود ( ( 720 ) ) آكل ومأكول بود آن بىخبر در شكار خود ز صياد دگر ( ( 721 ) ) دزد گرچه در شكار كاله است شحنه با خصمانش در دنباله است ( ( 722 ) ) عقل او مشغول رخت وقفل در غافل از شحنه است واز آه سحر ( ( 723 ) ) او چنان غرق است در سوداى خود غافل است از طالب وجوياى خود ( ( 724 ) ) گر حشيش آب زلالى مىخورد معدهء حيوانش در پى مىچرد ( ( 725 ) ) آكل ومأكول آمد آن گياه هم چنين هر هستئى غير اله ( ( 726 ) ) وهو يطعمكم ولا يطعم چو اوست نيست حق مأكول وآكل لحم وپوست ( ( 727 ) ) آكل ومأكول كى ايمن بود ز آكلى كاندر كمين ساكن بود ؟ ( ( 728 ) ) امن مأكولان جذوب ماتم است رو بدان درگاه كاو لا يطعم است ( ( 729 ) ) هر خيالى را خيالى مىخورد فكر آن فكر دگر را مىچرد ( ( 730 ) ) تو نتانى كز خيالى وا رهى يا بخسبى تا از آن بيرون جهى ( ( 732 ) ) چند زنبور خيالى در پرد مىكشد اين سو وآن سو مىبرد ( ( 733 ) ) كمترين آكلان است اين خيال وان دگرها را شناسد ذو الجلال ( ( 734 ) ) هين گريز از جوق اكال غليظ سوى او كه گفت مائيمت حفيظ ( ( 735 ) ) يا به سوى آن كه او اين حفظ يافت گر نتانى سوى آن حافظ شتافت ( ( 736 ) ) دست را مسپار جز در دست پير حق شدست آن دست او را دستگير < / شعر >
271
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 271