نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 151
تفسير ابيات اين سخن كه آغاز كرده بوديم پايانى ندارد ، بر مىگرديم به داستان آن عرب كه از الطاف پيامبر در شگفتى فرو رفته بود . اگر دست عقل كل مصطفى صلى الله عليه وآله به حمايتش دراز نمىشد ، عرب ديوانه مىگشت وعقلش مىرميد . پيامبر او را به نزد خود خواند ، او برخاست ومانند كسى كه از خواب گران ناگهان سر بردارد ، به نزد پيامبر رهسپار شد . پيامبر فرمود : نزديكتر بيا كه در اين طرف كارها با تو داريم ، به خود بيا وخود را مباز عرب فورا آب بر رو زد وچنين گفت : اى شاهد راستين حق شهادت را بر من عرضه فرما ، تا بوحدانيت حق ورسالت تو گواهى دهم وبيرون روم ، زيرا من از هستى سير شده ام ، هواى هامون ماوراى هستى را دارم ، اكنون دريافتهام كه : < شعر > ( ( 174 ) ) ما در اين دهليز قاضى قضا بهر دعوى الستيم وبلى < / شعر > هنگامى كه در اين دهليز آزمايش ، بلى را گفتيم ، گفتار وكردار ما گواه اجابت مشيت خدايى خواهد بود ، ما كه براى زندانى شدن در دهليز قاضى ازل وابد نيامدهايم ، پس چرا در اين خاكدان كه دهليز قضا است محبوس بمانيم . اما تو اى انسان بىنوا . از روى لجاجت در اين تنگناى دهليز نشسته ، لب وكف بر بسته خود را زندانى كردهاى ، اين را بدان : تا در اين محكمه الهى شهادت بجا نياورى براى تو رهايى وجود نخواهد داشت . با خيالات بىسر وته ، كار را بر خود طولانى ودشوار مساز زيرا : < شعر > ( ( 181 ) ) يك زمان كار است ، بگذار وبتاز كار كوته را مكن بر خود دراز ( ( 182 ) ) خواه در صد سال وخواهى يك زمان اين امانت وا گذار ووا رهان < / شعر >
151
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 151