responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 11  صفحه : 66


در بيان آنكه خلق دوزخ گرسنگانند ونالانند واز حق خواهان كه روزىهاى ما را فربه گردان وزود زاد به ما برسان كه ما را صبر نماند < شعر > ( ( 3668 ) ) اين سخن پايان ندارد موسيا هين رها كن اين خران را در گيا ( ( 3669 ) ) تا همه زان خوش علف فربه شوند هين كه گرگانند ما را خشممند ( ( 3670 ) ) نالهء گرگان خود را موقنيم اين خران را طعمهء ايشان كنيم ( ( 3671 ) ) اين خران را كيمياى خوش دمى از لب تو خاست كردن آدمى ( ( 3672 ) ) تو بسى كردى به دعوت لطف وجود آن خران را طالع وروزى نبود ( ( 3673 ) ) پس فرو پوشان لحاف نعمتى تا بردشان زود خواب غفلتى ( ( 3674 ) ) تا چو بجهند از چنين خواب اين رده شمع مرده باشد وساقى شده ( ( 3675 ) ) داشت طغيانشان تو را در حيرتى پس بنوشند از جزا هم حسرتى ( ( 3676 ) ) تا كه عدل ما قدم بيرون نهد وز جزا هر زشت را درخور دهد ( ( 3677 ) ) كان شهى كه مىنديدنديش فاش بوده با ايشان نهان اندر معاش ( ( 3678 ) ) چون خرد ، با توست مشرف بر تنت گرچه زو قاصر بود اين ديدنت ( ( 3679 ) ) نيست قاصر ديدن او اى فلان از سكون وجنبشت در امتحان ( ( 3680 ) ) چه عجب گر خالق آن قوم نيز با تو باشد در سكون ونقل نيز ( ( 3681 ) ) از خرد غافل شود بر بد تند بعد از آن عقلش ملامت مىكند ( ( 3682 ) ) تو شدى غافل ز عقلت عقل نى كز حضورستش ملامت كردنى ( ( 3683 ) ) گر نبودى حاضر وغافل بدى در ملامت كى تو را سيلى زدى ( ( 3684 ) ) ور ازو غافل نبودى نفس تو كى چنان كردى جنون ونفس تو ( ( 3685 ) ) پس تو را عقلت چو اصطرلاب بود زان بدانى قرب خورشيد وجود ( ( 3686 ) ) قرب بىچون است عقلت را به تو نيست از پيش وپس وسفل وعلوّ ( ( 3687 ) ) قرب بىچون چون نباشد شاه را كه نيابد بحث عقل آن راه را < / شعر >

66

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 11  صفحه : 66
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست