نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 318
< شعر > در كمند آرم كشمشان كش كشان تا كه نتوانند سر پيچيد از آن ( ( 956 ) ) چون كه خوبى زنان با او نمود كه ز عقل وصبر مردان مىربود ( ( 957 ) ) پس زد انگشتك به رقص اندر فتاد كه بده زودتر رسيدم با مراد ( ( 958 ) ) چون بديد آن چشمهاى پر خمار كه كند عقل وخرد را بىقرار ( ( 959 ) ) وآن صفاى عارض آن دلبران كه بسوزد چون سپند اين دل بر آن ( ( 960 ) ) روى وخال وابرو ولب چون عقيق گوييا خور تافت از پردهء رقيق قدّ چون سرو خرامان در چمن خدّ هم چون ياسمين ونسترن چون كه ديد آن غنج بر جست او سبك چون تجلى حق از پردهء تنگ عالمى شد واله وحيران ودنگ زان كرشم وزان دلال نيك وشنگ < / شعر > تفسير ابيات تا كى مانند كلاغ فرياد خواهى بر آورد كه اى خليل الله چرا خروس بىگناه را كشتى ؟ حكمت كشتن اين جانور را به من باز گو ، تا با تمام موهاى بدنم تسبيحت بگويم وبه تقديس وتهليلت بپردازم ، ابراهيم جواب مىگويد : خروس جانورى شهوت ران وشهوت پرست است وهمواره از اين شراب زهر آگين ياوه وسرمست است . اين شهوت چنان ننگ بار است كه اگر ضرورت تناسل اولاد آدم نبود آدم بيضهء خود را مىبريد وخود را رها مىساخت . شيطان ملعون به خداوند گفت : من براى شكار كردن آدميان دام محكمى مىخواهم . خداوند طلا ونقره وگلهء حيوانات واسب به او نشان داد وفرمود كه مىتوانى با اين مزايا مردم را بفريبى ، شيطان اول شاد گشته سپس دوباره مانند ترنج خورده ترش رو شد ولبهايش آويزان گشت . آن گاه خدا جواهر گران بهاى معادن را به او نشان داد وفرمود : اى مطرود ، بگير اين هم دام ديگر . شيطان گفت : اى خدايى كه بهترين كمك كنندگانى زيادتر از اين را
318
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 318