نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 329
تفسير ابيات اين كه گفتيم دوران كهن سالى انسان را زشت وخوار مىگرداند ، براى همه كس نيست ، زيرا كسى كه نور الهى بر اعماق جانش تابيده است . در دوران پيرى نقص وكوبيدگى راهى به او ندارد . سستى اين مردان الهى چونان سستى مستان است كه مورد رشك قهرمانان روزگار مانند رستم است . حتى اگر رخت از اين خاكدان بر بندد ورهسپار زير خاك تيره گردد . استخوانهايش غرق ذوق وذرات وجودش به شعاع نور اشتياق به حضور الهى پيوندد وكسى كه از اين نور ربانى نصيبى ندارد همانند باغ بىثمرى است كه بادهاى طوفانى خزان مرگبار زير وزبرش مىكند ومحوش مىسازد . گلهاى عطر آگين وجودش راه خود پيش مىگيرند وخارهاى سياه وسوخته در روى خاكدان مانند تل كاه بىمغز بر جاى مىماند . خداوندا ، آن باغ سر سبز وخرم چه لغزشها داشته است كه آن همه طراوت وجامه هاى فاخر را از تن او ريخت ؟ پاسخ اين سؤال بسيار روشن است زيرا او خود بين وخود پرست بود وخود بينى زهر كشندهاى است كه نيرومندترين انسانها را از پاى در مىآورد . باز اين يزدان پاك پرسد كه خداوندا ، چه بود جرم اين زيبا رو كه عالم در عشق او مىگريست واكنون جهان وجهانيان او را از خود مىرانند پاسخى بس روشن براى اين سؤال نيز وجود دارد كه مىگويد : اين زر وزيور واين همه عوارض وجامه هاى فاخر از آن منست ونمىدانيد كه آن همه مزايا جز زر وزيور عاريتى چيزى نيست . ما هم اكنون همهء آن زيباييها را از آنان مىگيريم تا يقين بدانند كه اصل خرمن هستى از آن ما بوده وآنان جز خوشه چينهاى محقر چيزى نبودند وبدانند كه آن همه مزايا وعوامل لذت پرتو ناچيزى از خورشيد بىكران هستى بوده واين جمال وقدرت وفضل وهنر
329
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 329