نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 326
تفسير آيهء « الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون » < شعر > ( ( 974 ) ) ليك اگر باشد قرينش نور حق نيست از پيرى ورا نقصان ودق ( ( 975 ) ) سستى او هست چون سستى مست كاندر آن سستيش رشك رستم است ( ( 976 ) ) گر بميرد استخوانش غرق ذوق ذرّه ذره اش در شعاع نور شوق ( ( 977 ) ) وان كه نورش نيست باغ بىثمر كه خزانش مىكند زير وزبر ( ( 978 ) ) گل نماند خارها ماند سياه زرد وبىمغز آمده چون تلّ كاه ( ( 979 ) ) تا چه زلت كرد آن باغ اى خدا كه از او آن حله ها گردد جدا ( ( 980 ) ) خويشتن را ديد وديد خويشتن زهر قتال است هين اى ممتحن ( ( 981 ) ) شاهدى كز عشق او عالم گريست عالمش مىراند از خود جرم چيست ( ( 982 ) ) جرمش آنكه زيور عاريه بست كرد دعوى كاين حلل ملك من است ( ( 983 ) ) وا ستانيم آنكه تا داند يقين خرمن آن ماست خوبان خوشه چين ( ( 984 ) ) تا بداند كان حلل عاريه بود پرتوى بود آن ز خورشيد وجود ( ( 985 ) ) آن جمال وقدرت وفضل وهنر ز آفتاب حسن كرد اين سو سفر ( ( 986 ) ) باز مىگردند چون استارها نور آن خورشيد زين ديوارها ( ( 987 ) ) پرتو خورشيد شد وا جايگاه ماند هر ديوار تاريك وسياه ( ( 988 ) ) آنكه كرد او بر رخ خوبانت دنگ نور خورشيد است از شيشه سه رنگ ( ( 989 ) ) شيشه هاى رنگ رنگ آن نور را مىنمايد اين چنين رنگين به ما ( ( 990 ) ) چون نماند شيشه هاى رنگ رنگ نور بىرنگت كند آن گاه دنگ ( ( 991 ) ) خوى كن بىشيشه ديدن نور را تا چو شيشه بشكند نبود عما ( ( 992 ) ) قانعى با دانش آموخته در چراغ غير چشم افروخته ( ( 993 ) ) او چراغ خويش بربايد كه تا تو بدانى مستعيرى اى فتا ( ( 994 ) ) گر تو كردى شكر وسعى مجتهد غم مخور كه صد چنان بازت دهد ( ( 995 ) ) ور نكردى شكر اكنون خون گرى كه شدست آن حسن از كافر برى < / شعر >
326
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 326