نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 500
در ابتداى خلقت جسم آدم عليه السلام كه جبرئيل عليه السلام را اشارت كرد كه برو از زمين مشتى خاك برگير وبه روايتى از هر نواحى مشت مشت برگير < شعر > ( ( 1556 ) ) چون كه صانع خواست ايجاد بشر از براى ابتلاى خير وشر ( ( 1557 ) ) جبرئيل صدق را فرمود رو مشت خاكى از زمين بستان گرو ( ( 1558 ) ) او ميان بست وبيامد بر زمين تا گزارد امر ربّ العالمين ( ( 1559 ) ) دست سوى خاك برد آن مؤتمر خاك خود را دركشيد وشد خدر ( ( 1560 ) ) پس زبان بگشاد خاك ولابه كرد كز براى حرمت خلَّاق فرد ( ( 1561 ) ) ترك من گو وبرو جانم ببخش زود تاب از من عنان خنگ رخش ( ( 1562 ) ) در كشا كشهاى تكليف وخطر بهر الله هل مرا با خود مبر ( ( 1563 ) ) بهر آن لطفى كه حقت برگزيد كرد بر تو علم لوح كل پديد ( ( 1564 ) ) تا ملائك را معلم آمدى دايماً با حق مكلم آمدى ( ( 1565 ) ) هم سفير انبيا خواهى بدن تو حيات جان وحيى نى بدن ( ( 1566 ) ) بر سرافيلت فضيلت بود از آن كاو حيات تن بود نه آن جان ( ( 1567 ) ) بانگ صورش نشأت تنها بود نفخ تو نشو دل يكتا بود ( ( 1568 ) ) مغز جان تن حيات دل بود پس ز دادش داد تو فاضل بود ( ( 1569 ) ) باز ميكائيل رزق تن دهد سعى تو رزق دل روشن دهد ( ( 1570 ) ) او بداد كيل پر كردست ذيل داد رزق تو نمىگنجد به كيل ( ( 1571 ) ) هم ز عزراييل با قهر وعطب تو بهى چون سبق رحمت بر غضب ( ( 1572 ) ) حاصل عرش اين چهارند وتو شاه بهترين هر چهارى ز انتباه ( ( 1573 ) ) روز محشر هشت بينى حاملانش هم تو باشى افضل هشت آن زمانش ( ( 1574 ) ) همچنين بر مىشمرد ومىگريست بوى مىبرد او كز آن مقصود چيست ( ( 1575 ) ) معدن شرم وحيا بد جبرئيل بست آن سوگندها بر وى سبيل < / شعر >
500
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 500