نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 44
< شعر > ( ( 3576 ) ) اين درخت تن عصاى موسى است كامرش آمد كه بياندازش ز دست ( ( 3577 ) ) تا ببينى خير او وشرّ او بعد از آن برگير او را ز امر هو < / شعر > اين كالبد مادى ومقتضياتش را كه از مجراى طبيعت گرفتهايد ولو براى يك بار هم كه شده است بر زمين بياندازيد وآن را بشناسيد وسپس بر داريد تشبيه فوق العادهء جالبى است كه جلال الدين در اين مبحث آورده است . در مباحث فراوانى كه در مجلدات تفسير ونقد وتحليل مثنوى تا كنون وارد كردهايم ، اين حقيقت براى ما روشن شده است كه قوانين حاكم بر كالبد مادى ما با محصولات ونيروها وغرايزى كه در آن ديده مىشود ، محصولى از تكاپو وجريانات گوناگون جهان طبيعت است . مادامى كه ما انسانها با همين انديشه هاى طبيعى كه در بارهء موجوديت مادى خود داريم سر وكار داشته باشيم ، هرگز موفق بشناخت واقعى موجوديت خود نخواهيم گشت . دليل اين مدعا كاملًا روشن است ، زيرا يك قطعه سنگ جامد هر اندازه هم كه صيقلى شود وجنبه نشان دهندگى او به نهايتش رسيده باشد ، هرگز نخواهد توانست حقيقت خود را براى خود منعكس بسازد وآن را درك كند . انديشه كه محصول عالى ماده است ، هر چند كه از ماديت صيقلى شود وصدها فعاليت ظريف وعالى پيدا كند ، بالاخره نمىتواند خود را از مجراى طبيعت بالاتر كشد وبه ماده ومجارى آن مشرف وآگاه شود . به اين دليل است كه دين اسلام با بيانات گوناگون وجلال الدين با مضامين مختلف به اين اصل تاكيد مىكند كه براى شناختن موجوديت واقعى خود ، ولو يك بار هم كه شده است ، بايد گام فراتر گذاريم واز افق بالاترى به آن موجوديت بنگريم .
44
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 44