نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 553
آيا نمىتوانيم بگوييم هر دو خاصيت پاره پاره كردن وپيوستن اجزاء هستى به وسيلهء مغز با اهيمتترين ودر عين حال خطرناكترين بازيگرى است كه مغز ما انجام مىدهد ؟ به هر حال با حذف دخالت عينى زمان در اجزاء وتحولات جهان هستى وبا در نظر گرفتن ريزش استمرارى نمودها وحقايق از جهان فوق طبيعت موضوع هست ونيست اشياء معناى ديگرى در برمىگيرد كه فلسفه گويىهاى حرفهاى نمىتواند واقعيت آن را حذف كند . آن معناى ديگر اين است كه اجزاء وروابط جهان هستى در مقابل سلطه وخلاقيت الهى مانند يك واحد تصور يا انديشهاى است كه ما فوق زمان وجريان تدريجىاش وما فوق فضا وگسترشش وما فوق قوانين جبرى وضرورىاش مطرح مىشود . اين تصور با اجزايش نه گذشتهاى دارد ، نه آيندهاى ونه حالى ، زيرا طناب ممتد زمان محصول كارگاه زمان ساز وزمان سنج مغز آدمى است ، نه خدا . پس در حقيقت يك انسان امروز حقيقتى است كه از ديدگاه ما در موقعيتى از زنجير هستى وطناب زمان وبستر فضا قرار مىگيرد وقابل تكرار نمىباشد ، در صورتى كه همين حقيقت براى خدا از علايق مزبور وآزاد وچنانكه گفتيم مانند يك تصور رها از زنجير امور مزبوره مىباشد . حكم المتماثلين واحد ( حكم دو مثل حقيقى يكى است ) اين اصل بديهى است كه اگر دو حقيقت مثل يكديگر فرض شدند ، حكمشان هم متحد ويكى مىباشد . به وجود آمدن اين كالبدهاى جسمانى كه مركب ارواحند ، از امكان برخوردار بوده است ، به اين معنا كه به وجود آمدن وتشكل مقدارى از اجزاى ماده ودر آمدن آنها به صورت بدن آدمى ممكن بوده است والا به وجود نمىآمد ، زيرا بهترين دليل امكان به وجود آمدن يك حقيقت وجود واقعى آن است . وچون بدن مادى كه براى معاد وابديت منظور مىشود ، مثل همين بدن
553
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 553