نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 502
< شعر > ( ( 1557 ) ) جبرئيل صدق را فرمود رو مشت خاكى از زمين بستان گرو ( ( 1558 ) ) او ميان بست وبيامد بر زمين تا گزارد امر ربّ العالمين < / شعر > آيا تبديل خاك به آدم كار مستقيم خدا بوده است ؟ آن چه در بارهء آغاز آفرينش انسان از آيات وروايات معتبر بر مىآيد ، اين است كه مشيت الهى به دگرگونى خود خاك متعلق شد وآن را به صورت گل در آورد ومبدء طبيعى آدمى قرار داد ، اگر روايتى كه جلال الدين عنوان ابيات نموده وسپس به تفصيل آن پرداخته است ، معتبر باشد ، منافاتى با مفاد آيات وروايات ديگر ندارد ، زيرا فرشتگان وسايط اجراى مشيت واوامر خداوندى هستند ، ولى اين مطلب كه : < شعر > ( ( 1560 ) ) پس زبان بگشاد خاك ولابه كرد كز براى حرمت خلاق فرد ( ( 1561 ) ) ترك من گو وبرو جانم ببخش زود تاب از من عنان خنگ رخش ( ( 1562 ) ) در كشا كشهاى تكليف وخطر بهر الله هل مرا با خود مبر < / شعر > كه ظاهرش روى گرداندن خاك از امر الهى وماموريت جبرئيل است ، ابهام انگيز به نظر مىرسد ، زيرا همهء موجودات جهان هستى مقهور مشيت الهى بوده ومطيع اوامر او هستند . اما موضوع ديگرى كه مىتواند اين مسئله را تصحيح نمايد ، [ اگر روايت فوق معتبر باشد ] موضوع عرض امانت است ، كه مطابق آيهء شريفه « وابين ان يحملنها » ( زمين وآسمان از حمل بار امانت الهى امتناع ورزيدند ) مسلم است كه مقصود از امتناع زمين وآسمان تمرد به معناى مخالفت ومقاومت در مقابل اوامر الهى نيست ، به دليل « واشفقن منها » كه به معناى ترس آميخته با خواستن است ، يعنى آسمانها وزمين در حالى كه مىخواستند امانت عرضه شده را حمل كنند ، بيم آن را داشتند كه به جهت عظمت آن امانت نتوانند به جايش بياورند واز عهدهء پذيرش آن برآيند .
502
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 502