نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 385
براى ديگران امكان پذير نيست ، مثلًا بتواند اتر ( اثير ) را به بيند يا لمس كند ؟ اين معنا با در نظر داشتن ساختمان مخصوص حواس وفعاليتهاى آنها بسيار بعيد به نظر مىرسد ، ولى اگر ادعا كنندهء اين معنا چنين بگويد كه تكامل حواس تغييرى در كار آنها از نظر ماهيت نمىدهد ، ولى گسترش ونفوذ بيشترى به آنها مىبخشد ، مثلًا چشم رنگهاى ديگرى را هم مىتواند ببيند ، گوش صداهاى ديگرى را هم مىتواند بشنود . اگر چه دليلى بر امكان ناپذير بودن اين گسترش ونفوذ در دست نداريم ، با اين حال فرض بعيدى است كه مطرح شده است . معناى دوم - تكامل غير مستقيم حواس است كه جلال الدين در ابيات زير آورده است كه ما تحت عنوان مبحث بعدى مورد بررسى قرار مىدهيم : 7 - تكامل غير مستقيم حواس طبيعى < شعر > گر بخواهد سوى محسوسات شد ور بخواهد سوى ملبوسات شد هم چنين هر پنج حس چون نايزه بر مراد امر دل شد جايزه هر طرف كه دل اشارت كردشان مىرود هر پنج حس دامن كشان دل مگر مهر سليمان يافته است كه مهار پنج حس برتافته است پنج حسّى از برون مأمور اوست پنج حسى در درون مأمور اوست [1] چشم حس اسب است ونور حق سوار بىسوار اين اسب مىنايد به كار نور حق بر نور حس راكب شود آنگهى جان سوى حق راغب شود [2] پنج حس با يكدگر پيوسته اند زان كه اين هر پنج زاصلى رسته اند صدق بيدارىّ هر حس مىشود حسها را ذوق مونس مىشود چون كه يك حس در روش بگشاد بند مابقى حسها همه مبدل شوند < / شعر >
[1] دفتر اول ، ص 70 ب 11 و 13 و 14 و 22 و 23 . . [2] دفتر دوم ، ص 99 ب 5 و 10 . .
385
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 385