نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 381
چنين گفته بود : < شعر > كف به حس بينى ودريا از دليل فكر پنهان ، آشكارا قال وقيل < / شعر > ونيز در جاى خود ثابت كردهايم كه هيچ يك از حواس قضيه وقانون نمىسازد . كار حس تماس با محسوس مناسب به خويش است ، اما تشكيل موضوع ومحمول وانتزاع نمودن آنها از پديده هاى برونى ودرونى وحكم به وجود رابطه ميان آن دو كار عقل نظرى است . مثلًا چشم رنگ قرمز را مىبيند وبس ، حتى اين قضيهء اولى را كه از تماس چشم با رنگ حاصل مىشود ( اين رنگ قرمز است ) حس نمىسازد ، بلكه حس وسيلهء انتقال رنگ به مغز گشته ، آن گاه موضوعى كه با كلمه اشارهء اين در ذهن از ميان ميليونها پديده ها تجريد شده است ، بر نهاده مىشود ورنگ مخصوص را محمول قرار مىدهد ، به هر حال اين مطلب صحيح است كه حواس ظاهرى با مدير عامل خود ، جز با پديده ها وجريانهاى محسوس ومحدود كارى ندارند . < شعر > بحث عقل وحس اثر دان يا سبب بحث جانى يا عجب يا بو العجب < / شعر > 5 - آيا حواس طبيعى در فعاليت براى واقع يابى متهماند ؟ در فلسفه وعلم المعرفه ( اوپستيمولوژى ) كلاسيك اين مسئله معروف بود كه مىگفتند : حواس انسان دايماً در معرض اشتباه وخطا است ، زيرا پديده فراوانى را مىديدند كه حواس آدمى آنها را دگرگون نشان مىدهد اين دگرگونى بر دو نوع است : نوع يكم - هست را نيست ونيست را هست مىنمايد ، امواجى كه از اجسام در حال اصطكاك بروز مىكند ، در حد معينى گوش انسان مىشنود واگر از آن حد پائينتر بوده باشد ، صدايى شنيده نخواهد شد با اين كه امواج مولد صدا وجود دارد ولذا بعضى از جانوران آن را مىشنوند . در اين مورد هست براى حس نيست يا نيست نما است ، وبالعكس ، در
381
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 381