نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 141
در سبب رجوع كردن آن كافر به خانه مصطفى صلى الله عليه وآله در آن ساعت كه مصطفى بالين ملوث او را به دست خود مىشست وخجل شدن او وجامه چاك كردن ونوحهء او بر خود وبر حال خود < شعر > ( ( 118 ) ) كافرك را هيكلى بد يادگار ياوه ديد آن را وگشت او بىقرار ( ( 119 ) ) گفت آن حجره كه شب جا داشتم هيكل آنجا بىخبر بگذاشتم ( ( 120 ) ) گرچه شرمين بود شرمش حرص برد حرص اژدرهاست نى چيزيست خرد ( ( 121 ) ) از پى هيكل شتاب اندر دويد در وثاق مصطفى وآن حال ديد ( ( 122 ) ) كان يد الله آن حدث با دست خود خوش همىشويد كه دورش چشم بد ( ( 123 ) ) هيكلش از ياد رفت وشد پديد اندر او شورى گريبان را دريد ( ( 124 ) ) مىزد او دو دست را بر رو وسر كله را مىكوفت بر ديوار ودر ( ( 125 ) ) آن چنان كه خون ز بينى وسرش شد روان ورحم كرد آن مهترش ( ( 126 ) ) نعره ها زد خلق گرد آمد بر او گبر گويان ايها الناس احذروا ( ( 127 ) ) مىزد او بر سر كه اى بىعقل سر مىزد او بر سينه كى بىنور بر ( ( 128 ) ) سجده مىكرد او كه اى كلّ زمين شرمسار است از تو اين جزو مهين ( ( 129 ) ) تو كه كلى خاضع امر ويى من كه جزوم ظالم وزشت وغوى ( ( 130 ) ) تو كه كلى خوار ولرزانى ز حق من كه جزوم در خلاف ودر سبق ( ( 131 ) ) هر زمان مىكرد رو بر آسمان كه ندارم روى اين قبلهء جهان ( ( 132 ) ) چون ز حد بيرون بلرزيد وطپيد مصطفىاش در كنار خود كشيد ( ( 133 ) ) ساكنش كرد وبسى بنواختش ديده اش بگشاد وداد اشناختش ( ( 134 ) ) تا نگريد ابر كى خندد چمن تا نگريد طفل كى جوشد لبن ( ( 135 ) ) طفل يك روزه همىداند طريق كه بگريم تا رسد دايهء شفيق ( ( 136 ) ) تو نمىدانى كه دايهء دايگان كم دهد بىگريه شيرت رايگان ( ( 137 ) ) گفت فليبكوا كثيراً گوش دار تا بريزد شير فضل كردگار < / شعر >
141
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 141