نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 577
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 655)
لذا هر اندازه كه نيروى صعود به ما فوق عقل نظرى وفعاليتهاى حواس بيشتر بوده وبيشتر در اختيار انسانى قرار بگيرد ، از اضطراب روانى كاسته مىشود تفسير ابيات اين حال جنون داستان محمود واوصاف اياز را از اختيارم بيرون ساخت ، زيرا فيل من در خواب روياى هندوستان را ديد ، ده وجودم خراب گشت وتوقع خراج از آن بىهوده است . پس از آن كه اصول عافيت روانى ضايع شد نظم وقافيه از من دورى گزيد . در اين ناله هاى روحانى يك ديوانگى دامن گيرم نيست ، بلكه ديوانگيهاى تو در تو به سراغم آمده است . من از موقعى كه بقا را در فنا ديدم از اشارات ابهام انگيزش بدنم گداخته شد . اى اياز عزيز ، من از درد تو مانند موى باريك لاغر گشته واز ادامهء داستان تو درماندهام اكنون نوبت تست كه داستان مرا تو بگويى . من آن قدر افسانهء عشق تو را از اعماق جانم بر خواندم كه خود به افسانه مبدل گشتهام اكنون به سراغ من بيا اين كه گفتم خطاى ديگرى بود زيرا < شعر > ( ( 1898 ) ) خود تو مىخوانى نه من اى مقتدا من كُه طورم تو موسى وين صدا < / شعر > كوه بىنوا از صدايى كه از آن منعكس است چيزى نمىداند ، زيرا او توانايى گفتن ندارد ، بلكه اين موسى است كه گفتنيها را مىفهمد نه كوه ناتوان . با اين حال كوه جامد هم چيزى مىداند ولى به اندازه خويشتن ، چنانكه بدن آدمى نيز اندكى از لطف روح را در مىيابد . بدن مانند اسطرلاب است كه براى محاسبه تعبيه شده است . وخود مىتواند علامتى را از روح كه مانند خورشيد درخشان است نشان بدهد . مرد منجم بدان جهت كه نمىتواند با چشم طبيعى نكات دقيق آفتاب وستارگان را دريابد ، لذا مجبور است كه از اسطرلاب كمك بجويد واز حال خورشيد اطلاعى به دست بياورد . آن جان پستى كه مىخواهد حقيقت را از اسطرلاب بجويد ، از چرخ
577
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 577