نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 296
< شعر > ( ( 828 ) ) زان كه از عزت به خوارى آمدن همچو قطع عضو باشد از بدن ( ( 829 ) ) عضو گردد مرده كز تن وا بريد نو بريده جنبد اما نى مديد < / شعر > اوصاف عالى بشرى مانند اجزاى موجوديت آنان است اگر چه پديدهء زندگى مانند محصول بسيط يك عده اعضاء تشكل يافته مىنمايد واين محصول چنان استقلالى از خود نشان مىدهد كه گويى با رفتن غير اجزاى عمده مانند مغز وقلب ، باز پديده ى زندگى مىتواند به وجود وفعاليت خود ادامه بدهد ، ولى با در نظر گرفتن قانون كار وابزار وميان كار خواهيم ديد استقلال مزبور خيالى بيش نيست . زيرا وقتى كه جاندار فاقد يك يا چند عضو بوده باشد احساس مىكند كه از فعاليتهاى مربوط به آن عضو يا اعضا محروم است ، اين احساس محروميت تدريجا در متن زندگى وارد شده وآن را رنگ آميزى مىكند ، مثلًا آدم نابينا رنگها وزيبايىها وزشتىها را در فعاليتهاى حياتى خود داخل نمىكند واين منفى بودن كه ناشى از محروميت جاندار از عضو بينايى است ، با اين كه به طور مستقيم از مقولهء كميت است . يعنى فعاليت زندگى موضوع رنگها وزشت وزيبا را از قلمرو خود منها كرده است ، با اين حال نتيجهء كيفى در بر دارد ، به اين معنى كه از محدوديت نسبى فعاليت ، حيات كيفيت مخصوصى را دارا مىگردد ، مانند كم كردن مقدارى از آب رنگ مايع كه نتيجه كيفى در بر دارد . اين اصل صحيح است ومربوط به قانون كميت وكيفيت ودگرگون شدن آن دو به يكديگر مىباشد . اين اصل در بارهء اوصافى كه شخصيت انسانها را رنگ آميزى مىكند ، نيز
296
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 296