نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 494
در بيان آن كه عطاى حق وقدرت او موقوف بر قابليت نيست هم چون داد خلقان كه آن را قابليت بايد زيرا كه عطاى حق قديم است وقابليت حادث ، عطا صفت حق است وقابليت صفت مخلوق وقديم موقوف حادث نباشد واگر نه حدوث محال باشد < شعر > ( ( 1537 ) ) چارهء آن دل عطاى مبدليست داد او را قابليت شرط نيست ( ( 1538 ) ) بلكه شرط قابليت داد اوست داد لبّ وقابليت هست پوست ( ( 1539 ) ) اين كه موسى را عصا ثعبان شده هم چو خورشيدى كفش رخشان شده ( ( 1540 ) ) صد هزاران معجزات انبيا كان نگنجد در ضمير وعقلها ( ( 1541 ) ) نيست از اسباب تصريف خداست نيستها را قابليت از كجاست ( ( 1542 ) ) قابلى گر شرط عقل حق بدى هيچ معدومى به هستى نامدى ( ( 1543 ) ) سنتى بنهاد واسباب وطرق طالبان را زير اين ازرق نتق ( ( 1544 ) ) بيشتر احوال بر سنت رود گاه قدرت خارق سنت شود ( ( 1545 ) ) سنت وعادت نهاده با مزه باز كرده خرق عادت معجزه ( ( 1546 ) ) بىسبب گر عز به ما موصول نيست قدرت از عزل سبب معزول نيست ( ( 1547 ) ) اى گرفتار سبب بيرون مپر ليك عزل آن مسبب ظن مبر ( ( 1548 ) ) هر چه خواهد آن مسبب آورد قدرت مطلق سببها بردرد ( ( 1549 ) ) ليك اغلب بر سبب راند نفاد تا بداند طالبى جستن مراد ( ( 1550 ) ) چون سبب نبود چه ره جويد مريد ؟ پس سبب در راه مىآيد پديد ( ( 1551 ) ) اين سببها بر نظرها پرده هاست كه نه هر ديدار صنعش را سزاست ( ( 1552 ) ) ديدهاى بايد سبب سوراخ كن تا حجب را بركند از بيخ وبن ( ( 1553 ) ) تا مسبب بيند اندر لا مكان هرزه بيند جهد واكساب دكان ( ( 1554 ) ) از مسبب مىرسد بر خير وشر نيست اسباب ووسايط را اثر ( ( 1555 ) ) جز خيال منعقد بر شاه راه تا بماند دور غفلت چند گاه < / شعر >
494
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 494