نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 566
( وبدين جهت بود كه به بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس نفسى را بدون اين كه فسادى در روى زمين بر پا كند ، بكشد ، مانند اين است كه تمام انسانها را كشته است ، وهر كس نفسى را زنده كند ، مانند اين است كه همه انسانها را زنده كرده است ) . اين بيان عظمت آدمى است در رويهء طبيعى او كه قابل اثبات به طور محسوس است واما عظمت ما فوق طبيعى او ما فوق حدودى است كه بتوان توصيفش كرد ، زيرا راه تكامل براى انسان تا ورود به پيشگاه الهى باز است واين راهى است كه خداوند بزرگ بروى انسان گشوده است وهرگز بسته نمىشود مگر با دست خود انسان . < شعر > ( ( 1885 ) ) ور دهان يابم چنين وصد چنين تنگ آيد در فغان اين حنين ( ( 1886 ) ) اين قدر هم گر نگويم اى سند شيشهء دل از ضعيفى بشكند < / شعر > باز گو كردن عظمت آدمى ، عامل اجبارى از درون دارد ؟ مردم در مقابل عظمتها وپستيهاى آدمى به دو گروه عمده تقسيم مىشوند : گروه يكم - مردم بىخيال كه از نيك وبد وعظمت وپستى جز سود وزيان كه ممكن است از آنها به آن مردم برسد ، چيز ديگرى نمىفهمند . نهادن نام انسان بر اين گروه هر چند كه حقوق دانان وجامعه شناسان هم اصرار بورزند ، توهين به انسان وبزرگ داشت كمتر از جانوران است ، چرا اين مردم پستتر از جانورانند ؟ براى آنكه جانوران نيروى انسان شدن ووصول به كمال وعظمت را ندارند ، لذا ماندن آنها در همان قلمرو جانورى خيانت وانحرافى شمرده نمىشود در صورتى كه اينان با داشتن نيروى انسان شدن در مراحل پست جانورى غوطه ور ماندهاند . گروه دوم - كسانى هستند كه به جهت درك لزوم وشايستگى عظمت بر نوع
566
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 566