responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
   ««اول    «قبلی
   جلد :
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2743
001
012
012
004
013
006
010
010
015
016
018
017
020
019
021
007
008
023
022
024
025
026
027
003
031
028
030
033
029
032
034
037
035
036
038
005
002
045
048
045
043
044
046
047
052
050
049
051
053
056
055
055
054
057
اخلاق آموزش. مسأله‌ی اول اینکه: 1- خود را فارغ التحصیل ندانیم. این یک مسأله‌ی مهمی است. یعنی باید آموزش دائمی باشد. من بارها این را گفتم. در قرآن آیاتی که آمده و سفارش شده قرآن بخوانید، یعنی هی تکرار شود. ما فارغ التحصیل نداریم. کسانی که امکانات بیشتری دارند، باید سواد بیشتری داشته باشند. دیشب جلسه‌ای برای طلاب و روحانیون داشتم. گفتم: شما در منطقه‌ای درس می‌خوانید که هوایش با کم و زیادش هفت، هشت درجه با جاهای گرمسیر فرق دارد. هوای خوزستان و بندرعباس با هوای ملایر و تویسرکان فرق می‌کند. تهران با دماوند فرق می‌کند. خوانسار با اصفهان فرق می‌کند. جایی که هوایش خنک‌تر است باید دانشجو و معلم و استاد دانشگاهش و آخوندش باسوادتر باشند. اگر بود، الحمدالله، اگر نبود آب و هوای خنک… زشت است بگویم: حرامشان باشد. نه زشت نیست حرامشان باشد. چون آب و هوای خنک می‌خورد. ولی شکر این آب و هوای خنک این است که اگر در تهران سه ساعت مطالعه می‌کند، در جایی که آب و هوایش خنک است باید پنج ساعت مطالعه کند.
057
059
059
058
060
067
065
061
062
071
070
072
073
072
074
078
076
011
079
077
075
082
080
083
081
087
085
084
084
086
088
091
090
089
092
092
093
009
097
097
095
094
098
096
نبایدها در نظام اسلامی، توجیه حماقت است. ما بگوییم: مملکت ما عیب ندارد، آدم‌ها همه خوب هستند، کارها همه درست است. خیلی آدم باید احمق باشد، توجیه حماقت است. آدم باید احمق باشد که عیب‌ها را نبیند. نخیر ما احمق نیستیم و عیب‌ها را می‌بینیم. حالا بگوییم: حالا که عیب دارد پس ما دیگر نیستیم. نماز جمعه نمی‌رویم. در انتخابات شرکت نمی‌کنیم. آقا ول کن دیگر، تضعیف جنایت است. چرا؟ بخاطر اینکه این همه شهید دادیم تا به اینجا رسیدیم. پس چه کنیم؟ توجیه نکنیم، تضعیف هم نکنیم، پس چه کنیم؟ می‌گوید: تکمیل رسالت است. رسالت ما یعنی مسئولیت ما تکمیل است. این جمله باید تابلو شود، بنر شود و زده شود. توجیه نمی‌کنیم مملکت ما دست به هرجایش بگذاری یک عیب‌هایی دارد. اما نباید بگوییم که حالا که عیب دارد پس ما نیستیم. نیستیم می‌دانی، صدها هزار شهید و جانباز و اسیر داده شده تا این جمهوری درست شده است، حالا من بگویم نیستم. تضعیف جنایت به خود است. باید رسالت ما تکمیل است، یعنی هی سعی کنیم عیب‌هایش را برطرف کنیم.
096
1000
1002
1001
1003
100
1006
1007
1004
1005
1008
1011
1014
1012
1010
1018
1016
1017
1022
1019
1024
1023
1020
1021
1025
1026
1029
1027
1030
1028
1032
1031
1033
1038
1034
1039
1040
1035
1037
1041
1042
1044
1053
1048
1050
1052
1049
1049
1051
1057
1054
1058
1055
1059
1056
1036
1060
1061
1063
1062
1069
1064
1066
1068
1065
1045
1070
1067
1071
1072
1073
1074
1075
1076
1078
1081
1080
1079
1077
1084
1082
1085
1086
1083
1089
1088
1087
1090
1096
1093
1092
1094
1097
1095
1091
1099
1099
1098
1101
1100
1104
1102
1103
1103
1105
1107
1109
1114
1110
1115
1108
1108
1111
1113
1116
1118
1119
1117
1120
1122
1121
1124
1123
1126
1128
1127
1125
1106
1129
1132
1131
1131
1130
1130
1133
1133
1135
1137
1138
1136
1134
1140
1139
1141
1143
1142
1145
1147
1146
1144
1148
1150
1153
1151
1152
1154
1155
1157
1159
1156
116
1158
1161
1160
1163
1164
1163
1162
1149
1165
117
1171
ازدواج آسان! {{(آیه):قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‌ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ}} (سوره قصص : 27) امتحان هوش! کدام سوره بود؟ سوره قصص آیه 27. این آیه را چند کلمه‌اش را می‌فهمید. اول آن‌هایی را که می‌فهمید معنا کنیم. «قالَ» را بلدید یعنی چه؟ نکاح را بلدید یعنی چه؟ ازدواج! «أُنْكِحَكَ» یعنی نکاح! داماد چه کسی است؟ حضرت موسی، ‌هنوز پیغمبر نشده است. قبل از اینکه به پیغمبری برسد، حضرت موسی جوان بی‌همسری بود. چون انقلابی بود، تحت تعقیب قرار گرفت که او را فرعونیان بکشند. ایشان از منطقه‌ی حکومت فرعون فرار کرد و به منطقه‌ی آمد که فرعون دیگر حکومت نداشت. حضرت شعیب پیغمبر آنجا بود. قبل از آنکه وارد منطقه بشود، حالا یک جوان فراری، تحت تعقیب، تنهایی، تا وارد منطقه شد، دید که یک چشمه‌ی آبی است، کشاورزها گوسفندها و بزغاله‌ها را آورده‌اند که آب بدهند. و دو تا هم دختر کنار ایستاده‌اند. حالا آدمی که خودش فراری است، در منطقه‌ی غریب، رفت پیش دخترها. به خانم‌ها گفت: خانم‌ها! {{(آیه):ما خَطْبُكُما}} (سوره قصص : 23) شما چرا کنار هستید؟ گفتند: ما هم بزغاله داریم. چوپان هستیم، می‌خواهیم آب بدهیم. الان لب چشمه مردها هستند، جلو برویم تنه ما به تنه مردها می‌خورد. ایستادیم مردها بروند،‌ ما برویم و بزغاله‌ها را آب بدهیم. گفت: خوب به من بدهید بروم و آب بدهم. گفتند: بسم الله! بزغاله‌ها را گرفت و آب داد و آورد و تحویل داد. بعد هم چون تشنه و گرسنه بود، هوا هم داغ بود. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. {{(آیه):فَسَقى‌ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّل‌}} (سوره قصص : 24)‌ یک سایه‌ای پیدا کرد و «فَقالَ» گفت: خدایا! «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» خدایا هر خیری برسانی الان وقتش است. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: این گرسنه بود. منتهی نمی‌خواست به خدا بگوید: نان!‌ گفت: خیری می‌رسانی حالا برسان. یعنی نان می‌خواست. دخترها در خانه رفتند و پدرشان مثلاً گفته باشد که زود آمدید. گفتند: یک جوانی آمد و بزغاله‌های ما را آب داد. گفت: بروید و به او بگویید بیاید. یکی از این دخترها آمد و گفت: بابام گفته است که به منزل تشریف بیاورید. چه کار دارد؟‌ «قالَتْ إِنَّ أَبي‌» یعنی پدرم، «يَدْعُوكَ» تو را دعوت کرده است، که بفرمایید منزل! خوب چه کار دارد؟‌ »لِيَجْزِيَكَ» می‌خواهد جزا بدهد، به تو پول بدهد. چه کرده‌ام؟ {{(آیه):لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ}} (سوره قصص : 25)‌ اجر سقایی‌ات را بدهد. تو برای بزغاله‌ها سقایی کردی، پدرم می‌خواهد پولش را به تو بدهد. خوب او که دنبال این نبود. حالا موسی چه داشت؟ هیچی نداشت. نه زن داشت، نه خانه داشت، تحت تعقیب بود، امنیت هم نداشت، مربی هم نداشت، یک جوان تک و تنها بود. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ» ماجرا را موسی گفت که تحت تعقیب هستم، از منطقه‌ی فرعون فرار کردم و به منطقه‌ی شما آمدم. دیدم دخترهای شما کنار هستند. بزغاله‌هایشان را آب دادم. حالا!
117
1168
1167
1173
1169
1170
1172
1178
1176
1175
1177
1174
جنگ احد و شخصيت حضرت حمزه، جنگ احد سال سوم هجري اتفاق افتاد، پيغمبر ما چهل سالگي به پيغمبري رسيد سيزده سال مكه بود سه سال هم آمد مدينه شانزده سال. يعني بعد از اينكه پيغمبر ما شانزده سال به پيغمبري رسيده بود. سوم هجري و شانزدهم بعثت، جنگ احد يك جنگ انتقامي بود چون سال دوم هجري يعني يك سال قبل مسلمانها در جنگ بدر پيروز شدند و كفار شكست خوردند. كفار طوري خونشان گره خورده بود و شعار انتقام انتقام سر مي دادند و حتي ابوجهل گفت من با همسرم يك جا نمي خوابم جز اينكه بتوانم مسلمانها را ريشه كن بكنم. و شعار انتقام انتقام سر دادند تا يك سال، افرادي را فرستادند به قبيله هاي اطراف كه نيرو جمع كنند يك حالت كودتا و لشگركشي از مكه بريزند مدينه و ريشه ي مسلمانها را بكنند عباس عموي پيغمبر كه مسلمان بود ولي اسلامش را اظهار نمي كرد يعني كفار ايشان را جزو خودشان حساب مي كردند يا كفار زندگي مي كرد. ولي از دل مسلمان بود ايشان فوري خبر داد به مدينه كه يا رسول الله مكه در فكر يك حمله ي جدي هستند كفار عليه مسلمانها ساز و برگ نظامي يشان را تجهيز مي كنند. در جريان باش. پيغمبر هم يك جلسه مشورتي، شوراي نظامي تشكيل داد و گفت: حمله مهمي قرار است كفار مكه به مدينه بكنند و انتقام سال قبل كه ما پيروز شديم را از ما بگيرند. عباس عمويم به من خبر داده، ضمناً در اين بين خود پيغمبر افرادي را به عنوان جاسوس فرستاد اطلاع آوردند كه درست است. حالا ما بايد خودمان را آماده كنيم، دو نظريه مطرح شد. يك: بگذاريم كفار بيايند به مدينه، توي كوچه پس كوچه‌ها خودمان به آنها شورش مي‌بريم، اگر توي مدينه بيايند زنها هم از پشت بام مي‌توانند بر سر سنگ پرتاب كنند پيرمرد و پيرزن همه بسيج مي‌شويم اما اگر جبهه باشد فقط بايد جوانها بروند، رأي اينكه توي شهر بجنگيم اينكه زن ومرد هم كمك مي‌كنند، و يا اينكه بيرون بجنگيم. اينكه دشمن بيايد توي خانه ما اين براي غرور ما بد است كه مي‌گويند دشمن رفت توي خانه‌هايشان، ما بايد برويم به استقبال دشمن، به هر حال جوانها با حضرت حمزه كه پير بود مي-گفت برويم بيرون، باقي مردم از جمله خود پيغمبر نظرش اين بود كه توي خود مدينه باشيم، اينجا از جاهايي بود كه پيغمبر از نظر خودش به خاطر احساسات جوانها دست كشيد. گفت: برويم بيرون، خوب كجا برويم؟ يك آيه اي داريم در سوره ي آل عمران كه مي گويد: {{(آیه):وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ}} (سوره آل‌عمران : 121) به خاطر داشته باش يك روزي صبح زود از مدينه از ميان بستگان و اهل خود بيرون رفتي تا براي مومنين پايگاهي را در نظر بگيري. خود پيغمبر صبح زود از خانه رفت بيرون كه منطقه را بررسي كند، منطقه احد را بررسي كردند، كه من يك روز در خدمت برادران و سرداران سپاه بودم. آقاي رضايي و آقاي شمخاني و يك عده ديگر رفتيم در مكان جنگ احد، كه آقايان هم ببينند كه سليقه پيامبر براي انتخاب مكان چي بوده، يك طرف احد مدينه است، دامنه كوهي است. پيغمبر منطقه را بررسي كرد. روز جمعه بود و در خطبه هاي نماز جمعه پيغمبر مردم را تحريك و بسيج كرد و بعد از نماز جمعه مردم آماده براي رفتن به احد شدند كه اينجا هم نقش نماز جمعه معلوم مي شود.
1174
1180
1179
118
1166
1181
1182
1183
1185
1184
1186
1189
1191
119
1192
1188
1187
1190
1196
1198
1194
120
1197
1193
1193
1195
1200
1199
1204
1204
1202
1201
1205
1201
1206
1207
1203
121
1209
1208
1213
1214
1212
1210
1217
1215
1215
1216
1219
122
1220
1222
1220
1218
حساب و كتاب در قیامت. یك از اسم‌های قیامت یوم الحساب است. خوب حالا چرا در دنیا خدا حساب نمی‌كند. هركس در دنیا خوب است، جزایش بدهد، هركس هم بد است در دنیا كیفرش بدهد. نقدی خدا معامله كند، همین‌جا خوب‌ها و بدها را بساطشان را برچیند. چرا می‌گوید: اینجا كار كن، حواله نسیه می‌دهد؟ آخر معامله نسیه برای كسی است كه پول نقد ندارد. خدا كه زور دارد. آن كاری را كه می‌خواهد در قیامت كند، در دنیا كند. در دنیا نمی‌شود چطور؟ شما یك كار خیری می‌كنی. اصلاً بعضی وقت‌ها آدم نیست. مثل شهید. این عزیزان كه در جبهه شهید شدند، در راه خدا جان دادند اصلاً در دنیا نیستند كه پاداش بگیرند. یك عده اصلاً نیستند. یك عده كارشان تا آخر تاریخ باید بماند. مثلاً شما یك منبع آب درست می‌كنی. نباید بگویی: منبع ساختی؟ بیا این جایزه‌ی تو. نه! ممكن است این منبع آب تا چند قرن بعد افرادی از آن استفاده كنند. آن كسی كه یك اختراعی كرد، ممكن است قرن ها بعد مردم از اختراع او استفاده كنند. باید صبر كنیم تا آخر دنیا ببینیم چند نفر استفاده می‌كنند.
1218
1223
1224
1225
1229
1228
1226
1221
1227
123
123
1233
1230
1234
1242
1240
1239
124
1238
1237
1244
1238
1241
1243
1249
1246
1248
125
1247
1253
1251
1250
1252
1256
1252
1255
1254
1257
126
1257
1261
1262
1260
1259
1258
1263
1264
1265
1269
1267
1266
1268
1270
1271
1272
1272
127
1273
1274
1277
1275
1276
1276
1278
1279
1281
1280
1280
128
1283
1282
1284
1285
1286
1287
1288
1289
1293
129
1294
1290
1292
1291
1295
1297
1296
130
130
1296
1299
1298
1300
1301
1304
1305
1306
1302
1302
1303
1307
131
1309
1308
1311
1310
1312
1312
1314
1315
1316
1317
1313
1318
1320
1320
1319
132
1322
1321
1326
1323
1324
1324
1327
1328
1325
1329
133
1330
1331
1334
1333
1334
1332
1335
1337
1336
1339
1338
134
134
1340
1341
1341
1343
1342
1344
1345
1346
1349
1348
1347
1350
135
1351
1354
1357
1356
1352
1353
1355
1359
1359
1358
136
1361
1366
1367
1364
1360
1362
1365
1360
1363
1372
1372
1370
1369
1371
1368
137
1375
1373
1378
1380
1376
1377
1374
1379
1385
1383
1386
1384
1387
1381
1388
1382
1382
1393
139
1398
1396
138
1395
1399
140
1401
1400
1402
141
1404
1406
1410
1408
1405
1409
1407
1407
1411
1413
1412
1415
1414
1417
1418
1418
1416
1416
1419
142
1422
1425
1423
1420
1426
1421
1424
1428
1427
143
1433
1430
1432
1434
144
1437
1431
1441
1435
1440
1435
1440
1443
خودباوری، دل آرام، نفس مطمئنه، بهداشت روانی، هر لقبی می خواهید بدهید بدهید، کاری به الفاظ نداریم. چیزهایی که باعث می شود که انسان خودش را ببازد گفتیم یا اعتقادات است، یعنی هستی را بی هدف می داند خودش را می بازد؛ مرگ را پوچی و نیستی می داند خودش را می بازد. حرص و طمع خودش را می بازد. پدر و مادرش را تحقیر کردند، یک آدم ذلیل بار آمده، خودش را می بازد. توکل ندارد خودش را می بازد؛ خبر از تمدن خودش ندارد، خودش را می بازد؛ این نمونه هایش را در جلسات قبل گفتیم و عوامل مختلفی هست که خدمتتان گفتیم. مثلاً عوامل اعتقادی، عوامل فرهنگی، عوامل اقتصادی، عوامل خانوادگی، اینها را گفتیم. آنوقت نتیجه خودباختگی این است که آدم خودش را ارزان می فروشد، امضایش را با یک سکه می فروشد، برای خاطر یک بستنی دروغ می گوید، برای رودربایستی دروغ می گوید، راحت دروغ می گوید، راحت امضا می کند، هرجا می خواهند می برندش. یک پولی می دهند، ازش رأی می گیرند، این آدمهای ضعیف و ذلیل و خودباخته در مقابل آدمهای باوقار، دل آرام، نفس مطمئن، این یک مثل کوه است، تکان نمی خورد.
1442
1444
1449
1445
1448
1450
1456
1454
1455
1457
1459
1458
1453
1452
1460
1461
1465
1466
در جستجوی راه مستقیم (اعتدال) (نه افراط نه تفریط) (نه تندروی نه کندروی)… راه مستقیم خیلی دقیق است که انسان راست بگوید یعنی گاهی انسان خودش هم متوجه نیست چند وقت پیش آوردند یک نامه‏ای که یک نفر را از یک اداره‏ای مأمور بگیریم به ستاد اقامه نماز ما تقاضا کردیم به رئیس آن تشکیلات دیدیم که تایپ شده که نیاز مبرم به فلانی داریم. گفتم مبرم نه ما به ایشان نیاز، نیاز هم… اگر ایشان را به ما بدهید ما از وجود ایشان استفاده می‏کنیم. حالا بگویم نیاز مبرم، نیاز مبرم یعنی اگر نباشد سقوط می‏کنیم نه یعنی کلمه مبرم یک خورده تندروی است، نیاز شدید از کجا شدید؟ شدید نیست من خیلی به شما علاقه دارم این کلمه خیلی زیادی است بله ما به شما ارادتمندیم اما خیلی… گاهی انسان توی عبارتهایش اصل‏اش هُل می‏خورد. امام کاظم (علیه السلام) رفت توی خانه امام رضا (علیه‏السلام) کوچولو بود، بچه بود، عقب باباش بود رفت توی خانه بفرما نگفت به این کسی که مثلاً همراه امام (علیه‏السلام) بود.
146
1462
1464
1463
1467
1468
1472
1471
1470
1469
1473
1474
1476
1479
1475
1477
1478
148
1480
1485
1481
1482
1483
1483
1484
149
1493
1486
1489
1487
1488
1496
1492
1491
1498
1497
1497
1502
150
1500
1506
1501
1501
1505
1509
151
1514
1513
1515
1510
1519
152
1518
1516
1517
1520
1522
1521
1525
1526
1524
1528
1527
1530
1531
1532
1532
1534
1537
1535
153
1536
1538
1539
1540
1512
1541
1543
1545
1546
1544
154
1547
1550
155
1553
1551
1554
1557
1552
1555
1556
1559
1558
1561
156
1563
1562
1562
1564
1568
1548
1565
1566
1567
1574
1569
1570
157
1573
1572
1571
1575
1576
1579
1579
158
1577
1580
1583
1582
1581
1587
1588
1584
1589
159
1593
1590
1595
1592
1594
1596
1597
دادگاه خانواده! چون به من گفتند: شما مسؤولین این مسایل هستید، این آیه را چنان گوش بدهید که بتوانید روی آن حرف بزنید. یک آیه قرآن را که می‌توانید تفسیر بگویید. آن هم اینطوری که من می‌گویم. ما در دنیا دادگاه خانواده داریم، در قرآن هم یک آیه برای دادگاه خانواده داریم. کلماتش را هم می‌فهمید. {{(آیه):وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّـهُ بَيْنَهُمَا}} (سوره نساء : 35) ترجمه: اگر خوف دارید. «خِفْتُمْ» یعنی خوف دارید. اگر نگران هستید. ناراحت هستید. از چه چیزی؟ از اینکه بین زن و شوهر «شِقَاقَ» شکافی واقع بشود. اگر دیدید پچ پچی است که این‌ها از هم جدا شوند. زندگی‌شان دارد تلخ می‌شود. بی‌غیرت و بی‌تفاوت نباشید. نگویید: به ما چه! یک وقت همدیگر را بوسیده‌اند، حالا به هم سیلی بزنند. بی‌غیرتی ممنوع! بی‌تفاوتی ممنوع! فوری «بَعَثَ» برانگیزید، ممکن است افرادی بی‌غیرت باشند. بروید و تحریک‌شان کنید. تو پیرمرد فامیل هستی. تو محبوب هستی. تو استاد دانشگاه هستی. تو ریش‌سفید هستی. تو در خانم‌ها محبوبیت داری. بی‌تفاوت نباش. تحریکش کنید. یک داور پیدا کنید. «حَكَمًا» یعنی داور! از فامیل مرد، یک داور، از فامیل زن هم یک داور، اگر این دو داور اراده‌ی اصلاح داشته باشند، خدا به خاطر اراده‌ی اصلاحی که دارند، «يُرِيدَا إِصْلَاحًا» یعنی تصمیم به اصلاح اگر داشته باشند، خدا به خاطر حسن نیت، بین این عروس و دامادی که شکاف بود، جوش می‌دهد. این ترجمه‌اش!
1596
160
1601
1602
1602
1605
1605
1603
1604
1604
1606
1608
1608
1607
1607
1609
1609
1610
161
1611
1612
1613
1617
1617
1616
1620
1615
1615
1615
162
1621
1618
1619
نیاز به بعثت! بعثت یعنی نبوت، رسالت، امامت، یک رهبر معصوم می‌خواهیم. دلیل: 1- اگر خداوند کسی را برای هدایت ما نفرستد، کم لطفی کرده است. چون هستی را برای ما آفریده است. {{(آیه):خَلَقَ لَكُم}} (سوره بقره : 29) {{(آیه):وَسَخَّرَ لَكُمُ}} (سوره ابراهیم : 33) ، {{(آیه):مَتَاعًا لَّكُمْ}} (سوره مائده : 96) ابر و باد و مه و خورشید، هستی را برای شما آفریدم. من می‌خواهم شما سمت خدا بروید و راه خدا را انتخاب کنید. رهبر هم که نداری، خودت یک فکری بکن. اصلاً اگر کسی بگوید: خداوند، پیغمبر را نفرستاده است، خدا را نشناخته است. یعنی کار خدا ول است. نعوذ بالله عبث است! {{(آیه):وَمَا قَدَرُوا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِهِ}} (سوره انعام : 91)، «اذ قالوا…» بعد می‌فرماید: اگر کسی بگوید: خدا مردم را خلق کرد، رها کرد. رهبر نفرستاد. یا پیغمبر از دنیا رفت، کسی را تعیین نکرد. می‌دانید این یعنی چه؟ یعنی دلسوزی خلیفه اول بیش از پیامبر است. چون خلیفه اول که از دنیا رفت، خلیفه دوم را تعیین کرد. چطور دل خلیفه اول به حال مردم سوخت، آنوقت دل پیغمبر به حال مردم نسوخت. اصلاً هیچ چوپانی گوسفندانش را ول می‌کند برود؟ به کسی می‌سپارد. چطور پیغمبر وصیت نکرد؟ چطور غدیر خم نبود؟ اگر کسی بگوید: خداوند خلق کرد و کسی را نفرستاد، این خدا را نشناخته است.
1621
1624
1624
1622
1623
راه‌هاي مهجوريت زدايي، يعني قرآن را زنده كنيم. 1- ايمان به اينكه در قرآن همه چيز هست. ما فكر مي‌كنيم قرآن فقط براي نماز و روزه است. در قرآن همه چيزي هست. فيلم راز بقاء را تلويزيون ما دوبله مي‌كند. خوب اين قدم به قدمش آيه‌ي قرآن است. از دريايش، از صحرايش، از جنگلش، از حيوان‌هايش، همه را آيه داريم. هواشناسي ما در تلويزيون مي‌آيد مي‌گويد كه ما در 24 ساعت آينده بادي را در پيش داريم. از كجا مي‌گويي: داريم. بادي نوزيد! قرآن مي‌گويد: {{(آیه):وَ أَرْسَلْنَا الرِّياح‌}} (سوره حجر : 22) «وَ أَرْسَلْنَا» يعني ما باد فرستاديم. اين خدا را حذف مي‌كنيم، ببينيد يكوقت مي‌گوييم: باران باريد. خوب كمونيست‌ها هم اين را مي‌گويند. قرآن كه نمي‌گويد: باران باريد. مي‌گويد: خداوند باران فرستاد. باران باريد را كمونيست‌ها هم مي‌گويند. ما مسلمان هستيم. بايد بگوييم: خداوند {{(آیه):وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماء}} (سوره مؤمنون : 18) اين «وَ أَنْزَلْنا» را بايد جاسازي كنيم. «أَنْزَلْنا»، «ارسلنا» … حذف خدا نبايد باشد.
1623
1629
راه‌هاي دعوت به نماز. چند حق در قرآن است. مثلاً مي‌گويد: {{(آیه):حَقَّ تُقاتِه‌}} (سوره آل‌عمران : 102) يعني حق تقوا، {{(آیه):حَقَّ تِلاوَتِه‌}} (سوره بقره : 121) حق تلاوت، {{(آیه):حَقَّ جِهادِه‌}} (سوره حج : 78) حق جهاد، اينها آيه قرآن است. اگر کاري انجام مي‌دهيد، حقش را انجام دهيد. ممکن است بگوييد: ما که نمي‌توانيم حقش را به جا آوريم. پيغمبر گفت: «ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌» [https://lib.eshia.ir/71860/66/292/ العلامة المجلسي، بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، ج66، ص292.] مثلاً حق شهدا بر گردن ما چقدر است؟ حق پدر و مادر، حق فرزند، حق همسر، حق همسايه، يا حقش را انجام دهيد، يا اگر نمي‌توانيد لا اقل تا توان داريد. {{(آیه):وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُم‌}} (سوره انفال : 60) يعني اگر حقش را نمي‌داني، هرچه استطاعت داري. هرچه توان داري. {{(آیه):فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم‌}} (سوره تغابن : 16) {{(آیه):فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّر}} (سوره مزمل : 20) هرچه مي‌توانيد. چه کسي است که دستش را بلند کند، بگويد: من حق نماز، حق همسايه، حق شهدا، حق انقلاب، حق استاد، حق مربي، حق مادر و پدر، هيچکس جرأت نمي‌کند بگويد: من حقش را انجام دادم. بازار آزاد است. برويم نرخ تعاوني. يعني ما تا توان داريم براي نماز کار کرديم. اگر اين است پس چرا در مسجد صبح‌ها بسته است؟ پيداست شب بيدار هستيم مسجد مي‌رويم. صبح بايد از خواب بلند شويم، حال نداريم. بيش از اين توان نداريم.
1629
1626
1625
1626
1627
1627
1631
163
1628
1635
1632
1633
1630
1637
1634
1638
1636
1639
1640
1646
164
1641
1642
1643
1645
1643
1648
1644
1647
1649
1650
1655
1659
1654
1651
1653
1656
1652
1653
1657
166
1658
1660
1662
1663
1664
1665
1661
1668
1667
1670
1666
1676
1679
1671
1673
1674
1672
1677
1675
1680
1683
1683
1681
1684
1687
1685
1685
1682
1686
1689
1690
1688
1695
1691
1696
1692
1693
1698
1694
1697
1699
1700
1702
1704
1703
1705
1708
1718
1714
1715
1719
1716
1720
1721
1727
1725
1726
1729
1728
1723
1732
1730
1724
1733
1722
1734
1735
1738
1731
1736
1713
1739
1741
1741
1740
1742
زندگی گوارا، قرآن لقب داده به حیات طیبه. آیه‌اش را بخوانید. قاری: {{(آیه):مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً}} (سوره نحل : 97) این کلمه حیات طیبه چیست؟ حیات طیبه یعنی زندگی گوارا، خوب، جملاتی را گفتم در جلسه قبل باقی‌اش را می‌خواهم بگویم. بسم الله الرحمن الرحیم، حیات طیبه، رزق حلال است. رزق حلال، امام سجاد می‌فرماید: {{(آیه):وَ اكْفِنِى مَئُونَهَ الِاكْتِسَابِ‌}} (صحيفه سجاديه، ص 98) خدایا زندگی مرا طوری قرار بده که دردسر نداشته باشد. گاهی آدم یک همسر می‌خواهد بگیرد، در یک جلسه‌ای یک دختری را می‌بیند، یا مادرش دختری را می‌بیند، پیشنهاد می‌کند و همانجا هم حرف می‌زنند و به راحتی به فاصله چند روز یک ازدواج سر می‌گیرد. گاهی هم هی تاب می‌خورد، چند سال دنبال همسر می‌گردند و گاهی هم در بله برون می‌روند و مراسم می‌روند و رفت و آمدهایی می‌کنند و آخرش هم نمی‌شود و چند سال عقب می‌افتد. گاهی شما یک کیلو نخود می‌خواهی بخری، وارد خانه می‌شوی. افرادی در خانه می‌گویند: آقا نخود نیست. چند بار گفتیم: نخود نیست، نیست. برو دو کیلو نخود بگیر و بیا. با خلق تنگ مرد می‌رود نخود می‌گیرد، آن طرف خیابان، وقتی می‌خواهد بیاید، پاکت پاره می‌شود و نخودها در خیابان می‌ریزد. می‌نشیند نخودها را جمع کند همه ماشین‌ها می‌نشینند و یک فحش هم می‌دهند. نخودها را جمع می‌کند این طرف خیابان بیاید پایش در جوب می‌افتد. نخودها را بار می‌کنند شن در نخود است و دندان می‌شکند. یعنی روی نیم کیلو نخود حال آدم گرفته می‌شود. گاهی یک خانه راحت می‌خری وگاهی نیم کیلو نخود همراه با دردسر است. این حیات طیبه امام سجاد می‌گوید: خدایا زندگی مرا تابش را باز کن. چه کنیم که تابش را باز کنیم؟ می‌گوید: اگر کسی تقوا داشته باشد من تاب کارش را باز می‌کنم. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‌ وَ اتَّقى، وَ صَدَّقَ‌ بِالْحُسْنى‌» قاری: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‌ وَ اتَّقى، وَ صَدَّقَ‌ بِالْحُسْنى‌، فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى» (لیل.5-7) اگر کسی اهل تقوا و ایمان باشد، خدا گفته من تابش را باز می‌کنم. اما اگر کسی بی تقوا باشد به زندگی او تاب می‌دهم.‌ «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ» قاری: «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‌، وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‌، فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‌» (لیل /8-10) اگر کسی بخل کند و چیزی به کسی ندهد. مثلاً یک کلمه‌ای بلد است کمک همشاگردی نمی‌کند، کمک پسرخاله‌اش نمی‌کند. وامی دارد به فامیلش نمی‌دهد. اگر کسی بخل کند، می‌گوید: «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‌» زندگی‌اش را تاب می‌دهیم. یعنی روانش می‌کنیم برای دردسرها، این خیلی مهم است که خدا کار را تاب بدهد یا تاب را باز کند.
1742
1745
1744
1743
1751
1747
1750
1752
1753
1762
1764
1763
1761
1760
1767
1765
1766
1769
1768
مسكن و خانه، موضوع را توجه دولت به مسكن، اصولاً خدا خواسته كه ما زمين را از اين باير بودن و كوير بودن بياوريمش بيرون، نگوييم فلان جا آب نيست، يكى از شهرهايى كه آب كم است نسبتاً، به خصوص بعضى از سالها، شهر خود ما كاشان است. خانواده‌‌هاى شهداى كاشان يكى دو سه هزار تومان روى هم گذاشتند، يك قطعه زمين بسيار وسيعى را گرفتند و از خراسان دعوت كردند زعفران كاشتند، زعفران آب نمى‌‌خواهد. يعنى خيلى كم آب مى‌‌خواهد، يعنى اگر آدم خواسته باشد دلار گير بياورد از زمين خشك هم مى‌‌تواند، با توجه به اين كه زعفران زياد هم، هى مرتب زعفران مى‌‌دهد، يعنى يك مرتبه كه ما مى‌‌توانيم با يك برنامه ريزى از زمين‌‌هاى كم‌‌آب هم استفاده كنيم قرآن گفته من شما را آفريدم پا شويد راه بيفتيد زمينها را آباد كنيد، «أَنْشَأَكُمْ»، آيه قرآن است انشأ را مى‌‌دانيد چيست، انشاء يعنى ايجاد، مى‌‌گويند فلانى انشا بنويس يعنى يك مقاله‌‌اى را به وجود بياور، «أَنْشَأَكُمْ»، خدا شما را انشاء كرد، به وجود آورد {{(آیه):أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ}} (سوره هود : 61)، خدا شما را از زمين به وجود آورد، بعد چى خواسته از ما! {{(آیه):وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها}} (سوره هود : 61)، «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها»، يعنى از شما خواست كه زمين را آباد كنيد.
1768
1772
1771
1770
1773
1773
1774
1778
1779
1776
1775
1777
1782
1781
1783
178
1786
1780
1787
1788
1790
1793
1794
1792
1791
179
1796
179
1789
1797
1801
1801
1798
1802
1803
1803
1799
1810
1818
سیره پیامبر اکرم (صلّی الله و علیه و آله) و اهل بیت او (علیهم السلام) عفو حضرت موارد زیادی هم از عفو داریم و شما و من که امت پیغمبر هستیم، ما هم بیاییم امتمان را ببخشیم چند نمونه آنها را من نوشتم اینجا، یک: مردی را نزد حضرت بردند گفتند این شخص می‏خواسته شما را بکشد. فرمود خیلی خوب می خواسته بکشد نکشته که توی دلش بوده که مرا بکشد ولی حالا که نکرده من بخشیدمش آزادش کردم خیلی است. دوم: وحشی قاتل بگویید، حمزه، آمد پهلوی حضرت گفت من مسلمان شده‏ام عموی شما را در جنگ احد کشتم مرا ببخش. گفت خیلی خوب تو را هم بخشیدم. سوم: یک زن یهودی یک غذای مسموم برای پیغمبر فرستاد سمی توی غذا ریخت و آورد پهلوی حضرت، حضرت غذا را نخورد و فرمود: تو را بخشیدم. چهارم: در جنگ احد دندان پیغمبر شکسته شد داشت خون از لب و دندان می آمد، گفتند یا رسول الله نفرین کن. فرمود نه من به این مردم نفرین نمی‏کنم دعایشان می‏کنم «اللهم عهد قومی فانهم لایعلمون» خدایا اینها را ببخش اینها نمی‏دانند. چه پیغمبری داشتیم چندم؟ پنجم: یک کنیزی خدمت حضرت آمد و سه مرتبه این لباس پیغمبر را به تندی کشید حضرت فرمود خانم چه می‏کنی؟ گفت که من یک مریضی در منزل دارم به من گفتند اگر که یک نخ از لباس پیغمبر بیاوری شفا پیدا می‏کند. من می‏خواهم یک نخ از لباست بکشم بیرون پیغمبر ما یک دختر دیگری داشت که قبل از حضرت زهرا از دنیا رفت. این دختر به نام زینب بود شوهرش هم در مکه بود، شوهر کافر بود وقتی آمد مدینه اجازه نداد دختر پیغمبر بیاید به مدینه شوهر که داماد پیغمبر است کافر بود در جنگ اسیر شد وقتی اسیر شد دختر پیغمبر یک مقدار طلاهای خدیجه را داشت گردنبند و اینها را فرستاد مدینه که این را بگیر شوهر من را آزادش کن حضرت تا نگاهش به گردنبند خدیجه خورد یاد خدیجه افتاد و منقلب شد و گفت من بالاخره این اسیری حق همه مسلمان‏ها است به مسلمان‏ها گفت من از حقم گذشتم شما هم اگر می‏گذارید این را آزاد کنید. این مردم سالاری‏ها رهبر پیغمبر (صلّی الله و علیه و آله) فرمود: من یک سهم دارم من سهم خودم را می‏بخشم شما هم می‏بخشی گفتم می‏بخشیم می‏بخشید و برگرداند و بالاخره بعد هم این هم شوهر مسلمان نشد و ملحق شد و اجازه هجرت هم داد و چون قبلاً اجازه نمی‏داد هجرت کند.
1819
سیده‏ی پیامبر اکرم و اهل بیت او، آیه‏اش «و لقد کان لکم فی رسول الله اسوة» پیغمبر اسوه‏ی شماست الگوی شماست ببنیم چه جوری بود است لباس، نشستن، خوردن، حرکت همه باید یک جوری عادی باشد اگر من نیستم معیوبام بله گاهی باید آدم شناخته شده باشد مثلاً باید لباس پلیس بپوشد که بفهمد این پلیس است وقتی می‏گوید وایسا، نگوییم به تو چه خوب پلیس است باید معلوم شود که این اتاق عمل جراحی این لباس را می‏پوشد این خلبان است این آخوند است معلوم بشود که ما دینمان را از این بپرسیم این ماشین آتش نشانی است یعنی گاهی برای شناسایی لباس لازم است قرآن هم آیه داریم نمی‏دانم چه می‏گویند، یونیفرم می‏گویند یعنی گاهی باید لباس جوری باشد که آدم شناخته بشود منتهی شناخته بشود نه بخاطر اینکه این شناسایی یک شناسایی است اما طبیعی زندگی کردن یک چیز دیگری است یعنی ممکن است یک نفر سرهنگ است، یک نفر آخوند است، یک نفر خلبان است یک نفر کارگر است هر کس لباس خودش را لباس کارش را بپوشد اما هیچ کدام بر دیگران پز، ندهند جوری حضرت می‏نشست که یک غریبه وارد می‏شد می‏گفت «ایکم رسول الله» کدامهایتان پیغمبرید؟ این یک.
1820
1800
1823
1831
1827
1828
183
1829
1834
1832
1830
1836
1833
1843
1842
1837
1839
1839
1838
1835
1845
1844
1840
1841
1847
185
1846
1848
1851
1852
1853
1855
1850
1849
1854
186
1858
1858
1859
1856
1856
1857
1860
1865
1857
1862
1861
1863
1864
1866
187
1867
1870
1875
1869
1871
1868
1872
1874
1873
1876
1879
1882
1883
1884
1880
188
1885
1886
1890
1889
1888
1887
1894
1893
1892
1895
1899
1891
1900
1896
1902
1897
1878
1901
1907
1906
1903
1881
1904
1908
1911
1909
191
1912
1910
1914
1915
1919
1913
1898
192
1920
1926
1928
1922
1921
1923
1923
1927
1929
1925
1924
193
1924
1933
1930
1932
1934
1937
1935
1931
1936
1938
1942
1941
1946
1939
1940
1944
1943
194
1950
1945
1945
1955
1953
1953
1952
1958
1957
1956
1954
1960
1960
1962
1964
1961
196
1963
1939
1966
1969
1967
1968
1973
197
1976
1977
1972
1974
1974
1979
1980
1982
1978
198
1975
1982
1984
1981
1988
1988
1989
199
1990
1991
1971
1994
1992
1993
200
1995
1996
1997
1998
1999
1983
2000
2005
2002
2003
2008
2001
2007
2009
2006
2006
2004
2011
2004
201
2010
2013
2018
2013
2012
2014
2016
2019
2017
2015
2020
202
2021
2022
2023
2026
2024
2029
2028
2029
203
2034
2030
2032
2031
2033
2037
2035
2036
204
2040
2038
2041
2038
2039
2042
2046
2045
2045
205
2048
2049
2047
2049
2051
2052
2054
2053
2055
2056
2050
عوامل مهجوريت قرآن، راه‌هاي مهجوريت زدايي! عوامل مهجوريت: 1- دين از سياست جداست. 2- يك خرده مسؤولين ما و بعضي از مردم ما را زرق و برق غرب گرفته، اينها خودباخته هستند. مثلاً من در دو سه رشته يك خرده به نظر خودم كار كردم. يكي حقوق در قرآن، يكي مديريت در قرآن، خانواده در قرآن، بنده اينجا به عنوان يك طلبه، ادعا مي‌كنم حدود سه هزار نكته‌ي حقوقي در قرآن است. به دكتراي حقوق خودمان بگويند، مي‌گويند: حقوق، حقوق غرب! حقوق، حقوق پاريس! به لطف خدا اينها را درآورديم و به كارشناس‌ها داديم. «إِنْ شاءَ اللَّه‌»، «إِنْ شاءَ اللَّه‌» يك كتاب درسي مي‌شود براي رشته‌ي حقوق. كه دانشجوهاي رشته‌ي حقوق ما، ليسانس و فوق ليسانس و دكتراي حقوق ما بدانند كه چه امتيازاتي حقوق اسلام دارد كه حقوق غرب يا ندارد يا صد سال است به آن رسيده است. ما 1350 سال از اروپا در بحث حقوق جلوتر هستيم. شايد يك قرن است كه اروپا مي‌گويد: زن حق مالكيت دارد. بيش از يك قرن است. بين يك قرن يا دو قرن! زن را مالك نمي‌دانستند. قرآن است كه مي‌گويد: {{(آیه):وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْن‌}} (سوره نساء : 32) زن مالك است.
2050
2058
206
غدیر خم سال 99؛ آیه چیست؟ [پای تخته می‌نویسند] «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ‌» ای رسول، {{(آیه):بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} (سوره مائده : 67) این آیه چند کلمه دارد کلماتش را بحث کنیم. اول گفته: «یا ایها الرسول» چرا نگفته «یا ایها النبی»؟ چرا نگفته یا محمد، یا احمد؟ در قرآن یا آدم داریم، یا عیسی، یا موسی داریم، اما یا محمد نداریم. هروقت پیغمبر خطاب خدا بود، یا «یا ایها الرسول» بود، یا «یا ایها النبی». یعنی کلاس پیغمبر را خدا وقتی اسم پیغمبر را می برد با کلمات این رقمی می‌برد. «یا ایها الرسول» با «یا ایها النبی» فرق دارد. «یا ایها النبی» ای پیغمبر، «یا ایها الرسول» مثل رسالت است، یعنی باید این پیام را برسانی، مسئولیت و رسالت است. «یا ایها الرسول» گفته: «بَلِّغْ» یعنی بگو، «أبلغ» هم یعنی بگو، اما «بَلِّغْ» یعنی با شدت و حدّت بگو. یعنی جدی جدی! بعضی چیزها را باید جدی گرفت. شما نماز که دعوت می‌کنی هی تکرار می‌کنی، «حیّ علی الصلاة»، «حیّ علی الفلاح»، «حیّ علی خیر العمل» این حیّ یعنی تکرار، ابلاغ باید جدی جدی باشد. بعد هم فرمود: اینهایی که حاضر هستید به غایبین بگویید. پدرها به بچه‌هایتان بگویید. بچه‌ها، به بچه‌های بعد بگویید. تا آخر تاریخ این را نقل کنید. ماجرا مهم است.
2058
2062
2063
2059
2065
2060
2068
2072
2069
2069
2070
207
2071
207
2076
2073
2074
2073
در جستجوي روز مخصوص؛ در سوره مائده آيه‌اي است که به آن مي‌پردازيم. يک روزي است در قرآن، که در قرآن اسمش را نبرده و فقط خصوصياتش را نام برده است (روز عيد غدير خم). يک وقت مي‌گويند: « محسن قرائتي». يک وقت اسم مرا نمي‌گويند: يک شيخي است قد بلند، کاشاني، عمامه سفيد دارد، روي تخته سياه مي‌نويسد، شبهاي جمعه به تلويزيون مي‌آيد. اسمم را نمي‌گويد ولي خصوصياتم را طوري مي‌گويد که جز با من سازگار نيست. خدا هم عيد غدير نگفته، يک روزي را گفته که هرچه مي‌گردي جز عيد غدير امکان ندارد. اصل آيه اين است: {{(آیه):حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ}} (سوره مائده : 3)، بعد يک پرانتز باز مي‌کند و مي‌فرمايد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‌ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» بعد جمله قبل را ادامه مي‌دهد: {{(آیه):فَمَنِ اضْطُرَّ في‌ مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ}} (سوره مائده : 3) ترجمه: حرام است بر شما (خوردن): گوشت مرده، خون، گوشت خوک، حيواني که با شلاق زدن بميرد، حيواني که با پرت شدن بميرد، حيواني که با شاخ خوردن بميرد، گرگ او را بدرد (مگر آنکه جان داشته باشد) حيواني که رو به بت کشته شود. يا با قمار گوشتش تقسيم شود. اين آيه مي‌فرمايد: اين گوشتها حرام است. بين اين جمله پرانتزي باز مي‌کند و مي‌فرمايد: «امروز کفار مأيوس شدند. امروز دين شما کامل شد. امروز نعمتم را بر شما تمام کردم. امروز خدا از شما راضي است. امروز دينم را براي شما پسنديدم. بعد پرانتز را مي‌بندد و مي‌فرمايد: من به تو گفتم: گوشت خوک… نخور، اما: اگر مضطر شدي و ترسيدي از گرسنگي بميري، اشکال ندارد. پس: گوشت خوک و… نخوريد، در وقت اضطرار بخوريد. بين نخوريد و بخوريد خداوند يک چيزي قرار داده است.
2076
2075
208
2079
208
2078
2081
2082
2083
2086
2085
2084
2087
2088
2089
2061
209
2094
2092
2091
2095
2097
2096
2093
2091
2090
2098
2099
2101
2102
2103
2105
2107
2108
2104
210
2109
2100
2110
2106
2111
2112
2113
2115
2118
2121
2119
212
2120
2123
2122
2127
2130
2126
2124
2128
2125
2131
2129
213
2132
2133
2114
2135
2136
2134
214
2137
2139
2140
2141
2144
2142
2145
2146
2143
215
2151
2155
2158
216
2165
2165
2160
2163
2162
2166
2159
2164
2167
217
2169
2171
2170
2168
2168
2173
2177
2172
2172
2174
218
2178
2175
2180
2181
2179
2179
2182
2183
2186
2185
2188
2187
2184
2191
2190
219
2192
2189
2193
2197
2194
2195
2198
2199
2200
2201
2202
2202
2206
2203
2205
2210
2207
2211
2213
221
221
2212
2215
2217
2216
2216
2214
2218
2219
2223
2224
2221
2220
2230
2222
223
2225
2225
2227
2229
2228
2232
2231
2233
2238
2237
2235
224
2239
2239
2236
2242
2247
2240
2243
2246
2245
2244
2249
225
2252
2250
2251
2253
2256
2226
2256
2255
2254
2257
2261
2263
226
2259
2258
2260
2265
2267
2264
2266
2269
2272
2268
2270
2270
2271
227
2271
2274
2273
2277
2275
2276
2278
2281
2279
2279
228
2280
2287
2285
229
2262
2288
2289
2295
2290
2294
2294
2292
2293
2291
2296
2297
2298
230
2303
2300
2304
2299
2299
2307
2301
2308
2302
2302
2305
2309
2313
2312
231
2311
2310
2319
2319
2320
2314
2316
232
2318
2321
2317
2323
2324
2326
2325
2322
2328
233
2331
2334
2330
2329
2332
2332
2333
2333
234
2335
2336
2337
2338
2340
2342
2343
2341
2315
2339
2344
2346
2347
2345
2349
2348
2351
2350
2352
2353
2354
2355
235
2359
2360
2356
2358
2363
2361
2365
2366
2364
2362
236
2362
2367
2368
237
2371
2369
237
2373
2376
2370
2372
2375
2377
2379
2382
238
2378
2383
2384
2384
2386
2387
2388
2390
239
2389
2391
2393
2394
2392
2397
2400
240
2399
2374
2398
2401
2404
2403
2402
2405
2407
2406
2409
2408
2413
241
2412
2414
2419
2415
2421
2422
2418
242
2420
2417
2417
2423
2425
2424
2426
2427
2429
243
2434
2431
2431
2433
2435
2432
2437
2436
2410
2410
2439
2441
2440
244
2446
2443
2446
2442
2442
2447
2445
245
2448
2450
2449
2452
2453
2455
2451
2457
2455
2454
2456
246
2459
2462
2463
2465
2464
2466
247
248
2484
2484
2489
249
2485
2490
2488
2492
2495
2495
2496
2493
2497
2498
2502
2502
2504
250
2503
2507
251
2506
2508
2505
2509
2513
2510
2514
2511
2512
2511
2515
2516
2516
2518
2486
252
2517
2487
2520
2522
2521
2524
2528
2525
2528
253
2526
2527
2529
2530
2538
2532
2533
2534
254
2531
2540
2535
2537
2536
2539
2542
2541
2545
2543
انقلاب در سایه‌ی قرآن، اصل حرکت، در قرآن یک آیه داریم می‌گوید: {{(آیه):اذْهَبْ‌ إِلى‌ فِرْعَوْنَ‌ إِنَّهُ طَغى‌}} (سوره طه : 24) به موسی می‌گوید: سراغ فرعون برو! چیه؟ فرعون یک آدم متجاوزی است. ستمگر است. طغی، طغیان و تجاوز. خوب این آیه برای حضرت موسی که نیست. یعنی مرد خدا، اولیای خدا یکی از کارهایشان مبارزه با ستمگران است. آیات قرآن، ولو یک مورد خاصی می‌گوید، اما مراد عمومی است. مورد خاصی نیست. سؤال می‌کنم: پیغمبر یتیم بود یا نه؟ بله. هم پدرش را از دست داده بود و هم مادرش. اما خدا به همین پیغمبری که پدر و مادرش از دنیا رفتند، می‌فرماید: {{(آیه):إِمَّا يَبْلُغَنَ‌ عِنْدَكَ الْكِبَر}} (سوره اسراء : 23) یعنی پیغمبر اگر نزد تو به پیری رسیدند، «أَحَدُهُما» یکی از آنها «أَوْ كِلاهُما» یا هردو، پیغمبر اگر یکی از پدر و مادر، یا هردو نزد تو «کَبَر» یعنی پیری، پیغمبر اگر پدرت پیر شد، مادرت پیر شد، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» مواظب پیرها باش. خدایا تو که می‌دانی پدر پیغمبر نیست. مادر پیغمبر نیست. می‌گوید: می‌دانم نیست، پس این «عِندَک» درست است می‌گوید: نزد تو، ولی غرض شخص پیغمبر نیست، یعنی نزد ما. نمی‌دانم متوجه شدید چه می‌گویم؟
2543
255
2544
2546
2550
2547
2547
2552
2549
2548
2549
2555
2551
2553
2558
256
2556
2523
2557
2554
2559
2563
2565
2564
2566
2568
2573
2574
2570
2571
2567
2572
257
2575
2579
2580
2584
2577
2578
2587
2586
2585
258
2582
2588
2589
2590
2591
259
2598
2593
2592
2597
260
2595
2601
2602
2602
2596
2569
2603
2599
2604
2606
2607
2607
2611
2605
261
2610
2609
2612
2608
2613
2614
شناخت پیامبر. سه راه دارد: از راه معجزه، از راه اخبار پیامبران پیشین، پیامبران قبلی، 3- از راه جمع آوری قرائن. یک قرائتی را جمع بندی می‌کنیم و به نتیجه می‌رسیم. معجزه یعنی چه؟ معجزه کاری است که دیگران عاجز باشند. دیگران نمی‌توانند، حالا اگر هرکاری کرد دیگران عاجز هستند معجزه است؟ نه، لیکن تفاوت کار انبیاء با کار چه کسانی؟ 1- ساحران، کاهنان، مخترعان، قهرمانان، دانشمندان و هرکسی، پنج تا فرق دارد. یکی اینکه وزنه‌برداری که وزنه بلند می‌کند هیچکس نمی‌تواند مثل آن را بلند کند، این تمرین کرده است. یعنی در قنداق که بودقاشق چایخوری بلند کرد. راه که افتاد دسته گوشت کوب بلند کرد. بزرگتر شد دوچرخه بلند کرد، موتور بلند کرد، ماشین بلند کرد، حالا کامیون بلند کرده است. یعنی این تمرین کرده است اما پیغمبر که تمرین نمی‌کند. وقتی به حضرت صالح گفتند: اگر تو پیغمبر هستی، از دل این کوه الآن یک شتر بیرون بیاور. می‌خواستند بگویند: دیگر هیچکس نمی‌تواند از دل کوه شتر بیرون بیاورد! گفت: من یک شتر بیاورم؟ پس بگذارید تمرین کنم. اول یک مورچه بیرون بیاورم. بعداً یک سوسک بیاورم. بعد یک بزغاله بیاورم، یک گربه بیاورم، یعنی آقایانی که وزنه بلند می‌کنند تمرین می‌کنند و کار پیغمبر تمرین نیست. جواب: کار انبیاء تمرینی نیست. 2- کار انبیاء تحصیلی نیست. این دانشمندی که دست به ابتکار و اختراع زد، اول مقدماتی خوانده، دبستان رفته، راهنمایی رفته، دبیرستان رفته، کار آقایان تحصیلی است و کار پیامبر تحصیلی نیست. تمرینی، تحصیلی. 3- هدف آقایان این است که پول جمع کنند. اختراع کرد، اکتشاف کرد، وزنه بلند کرد، با سحر و جادو کار کرد، اینها همه برای این است که مردم دورشان جمع شوند و یک پولی جمع کنند.
2614
2617
262
2618
2616
2624
2622
2619
2621
2620
2623
2621
2623
2625
2625
2626
2626
2627
2629
2628
263
2631
2636
2635
2632
2639
2633
2640
2634
2630
2637
2638
264
2644
2645
2642
2641
2643
2648
2646
2647
265
2650
نگرشی کوتاه به تاریخ انسان. آدم و حوا را آفرید گفت سجده کنید، همه سجده کردند، ابلیس سجده نکرد، گفت « أَمَرْتُكَ » یعنی امر خداست، امر خدا باید اطاعت شود، گفت من سجده نمی کنم، گفت « أَنَا خَیْرٌ » من بهترم، کسی که بگوید من بهترم، من لیسانسم، تو با من خودت را تراز می کنی یک بچه راهنمائی؟ خوب لیسانسی، مخلص شما هم هستیم، صد تا کتاب خواندی، ممکن است حرف ده ساله از حرف هفتاد ساله بهتر باشد، کی گفته. بچه حرف نمی زند، کی گفته بچه حرف نمی زند؟ شاید حرف بچه از حرف پدر و مادر بهتر باشد، اصلا ممکن است حرف بیسواد از حرف باسواد بهتر باشد. امام رضا با برده سیاهش مشورت کرد، گفت آقا شرمنده نکن، من برده سیاه پوست، فرمود اشکالی دارد یک حرفی را خدا به ذهنت بیندازد که به ذهن من نیندازد؟ کلمه « أَنَا خَیْرٌ » نگویید، هیچ کس از هیچ کس بهتر نیست. حدیث داریم: (ان الغنا) کی پول دارد؟ (ان الغنا والفقر) کی فقیر است؟ (ان الغنا والفقر بعد العرض علی الله) این حدیث است. الان که گفتم حدیث است شک کردم، حالا حرف درستی است. غنا و فقر، می خواهی بدانی کی غنی است کی فقیر، هرکه از پل صراط رد شد. این خانه بهتر است یا آن خانه؟ هر خانه ای عبادت بیشتر در آن باشد. این درخت بهتر است یا آن درخت؟ هر درختی میوه‌اش بیشتر باشد. این عبادت بهتر است یا آن عبادت؟ هر عبادتی که قبول شود. ممکن است یک کسی بیست ساعت عبادت می کند و قبول نشود، ممکن است کسی پنج دقیقه عبادت کند و قبول شود. گاهی یک قرص کوچک آدم را نجات می دهد، دو تا دیگ‌اش رشته آدم را نجات نمی دهد. گاهی یک باند کوچک، گاهی با یک پول خرد تلفن می کنی، گاهی اسکناس دو هزار تومانی یک همچین خاصیتی ندارد. اینطور نیست که حالا این پول خرد است، من اسکناس هستم. من فوق لیسانس هستم، این بچه، من پدر این بچه، من دخترم. . . اینطور نیست، هرکس بگوید من بهتر هستم، یک رگ شیطان در وجودش هست.
2649
2651
2652
2653
2654
2655
266
2658
2659
2659
2661
2660
رابطه‌ی امت با پیامبر اکرم(ص). 1- اول اینکه باید ایمان داشته باشیم. قرآن می‌فرماید: «آمِنُوا بِاللَّهِ‏ وَ رَسُولِه‏» (سوره نساء: 136) به پیغمبر ایمان داشته باشید. 2- غیر از ایمان، تبعیت هم بکنید. آیه‌اش هم بنویسم… «آمِنُوا بِاللَّهِ‏ وَ رَسُولِه‏» پیروی! بعضی ممکن است ایمان دارند، گوش نمی‌دهند. خیلی‌ها را داریم که پیغمبر اسلام را قبول دارد ولی نماز نمی‌خواند. می‌گوید: پدر و مادرم را قبول دارم اما «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» (سوره بقره: 83) را عمل نمی‌کنم. باید پیروی کنیم. اطاعت! آیات قرآن داریم «مَنْ يُطِعِ‏ الرَّسُولَ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (سوره نساء: 80) اگر مطیع رسول شدید معلوم می‌شود مطیع خدا هم هستید. قرآن می‌فرماید: در اختلافات به پیامبر رجوع کنید. «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ» (سوره نساء: 59)‏ تنازع یعنی نزاع، اگر بین شما در چیزی اختلاف شد، سراغ خدا و رسول بروید. باور شما باید پیغمبر باشد. در اختلافات ببینید پیغمبر چه می‌گوید. ما می‌گوییم: نه! قوانین بین الملل چه می‌گوید. ما کار به قوانین بین الملل نداریم. پیغمبر گفته روی چشم، نگفته هیچ! رجوع کنیم.
2658
2657
2664
2664
2668
2666
2665
2667
2669
2672
2674
2675
2670
2671
2677
2676
268
2680
2679
2679
2678
2681
2685
2682
2684
2656
2686
2687
269
2691
2692
2690
نشانه‌ی بهترین دین. 1- معقول باشد، عقلی. معنای عقلی یعنی چه؟ ما سه دستور داریم. در اسلام دستور سه رقم می‌تواند باشد. دستورات، یا دستور فوق عقل است. یا دستور طبق عقل است. یا دستور ضد عقل است. در اسلام ما ضد عقل نباید داشته باشیم. یک چیزی بگوییم که، مثلاً بگوییم: یک چیزی هم یکی است و هم سه تاست. هم جفت است و هم طاق! اینها ضد عقل است. دو تا چیز متناقض نمی‌شود. باران می‌آید، باران نمی‌آید، این خلاف است. ضد عقل نباید در اسلام باشد. اما لازم نیست همه چیز طبق عقل باشد. ممکن است چیزی باشد فوق عقل باشد. نسخه دکتر که دستور می‌دهد ضد عقل نباید باشد اما لازم نیست تمام قرص‌ها و شربت و داروهایی که می‌دهد همه را این بیمار بفهمد. ممکن است بیمار نفهمد ولی دکتر می‌گوید: این قرص را بخور، این را نخور. این را دو تا بخور، این را یکی بخور، این را نصف بخور، قبل از غذا، بعد از غذا، هر شش ساعت، آن را هشت ساعت، هرچه دکتر می‌گوید مریض نمی‌فهمد ولی ضد عقل نیست. این یک حرف است. ممکن است یک چیزی را نفهمیم، چرا نماز صبح دو رکعت است؟ نمی‌دانیم چرا، ضد عقل که نیست. چرا نماز مغرب سه رکعت است؟ عقل من نمی‌فهمد اما ضد عقل هم نیست. پس سه رقم دستور داریم: فوق عقل، ضد عقل، طبق عقل. دستور باید یا طبق عقل باشد یا با هم بگویید… فوق عقل. ضد عقل در اسلام نیست. این یک مسأله است.
2690
2693
2695
267
2699
2696
2694
2698
270
2700
2701
2702
2706
2704
2711
2709
271
2705
2705
2707
2715
2710
2712
2708
2717
2707
2713
2714
2716
2720
272
272
2722
2722
2725
2726
2721
2721
2724
2723
2727
2727
2731
2732
2728
2734
2728
2729
2735
2738
2733
2740
2737
2736
277
274
275
2742
278
281
2741
282
282
280
279
286
285
287
288
283
284
290
289
295
273
296
297
293
300
303
301
306
2739
304
305
309
308
312
307
316
321
314
322
وجود حجت خدا! قرآن می‌فرماید: «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ» [ترجمه: و چگونه شما كفر مى‌ورزيد، در حالى كه آيات خدا بر شما تلاوت مى‌شود و رسول او در ميان شماست] چطور شما کافر شدید، در حالی که، «أَنْتُمْ» یعنی شما! در حالی که برای شما، هم «آياتُ اللَّهِ» تلاوت می‌شود، آیات خدا برای شما خوانده شده است و هم «فِيكُمْ رَسُولُهُ» هم در بین شما رسول است. شما که هم قرآن دارید و هم رسول، چرا کافر شدید؟ شما که هم سوزن دارید و هم نخ، چرا لباس پاره است،‌ شما که هم زمین دارید و هم آب، چرا کشاورزی نمی‌کنید؟ اگر امام زمان(علیه‌السلام) نباشد، همه‌ی مردم کافر شوند، جا دارد. برای اینکه قرآن گفته است، هم قرآن، هم حجت خدا و رسول! اگر هم آیه باشد و هم رسول، حق ندارید کافر شوید. اگر امام زمان(علیه‌السلام) نباشد، بگوییم: خدایا! ما همه کافر می‌شویم، تو هم گفته‌ای، اگر هر دو بودند، کافر نشوید. فعلاً چون حجت خدا نیست، کافر شدن ما اشکالی ندارد. گرفتید یا نگرفتید! یک بار دیگر!
314
315
317
320
325
324
326
319
328
327
331
332
330
334
333
336
337
340
346
341
342
345
348
347
350
351
349
352
356
357
353
354
358
363
366
364
362
365
361
367
374
371
375
372
381
378
379
380
385
383
384
388
387
386
389
390
392
391
393
397
397
400
394
399
399
401
402
[پای تخته می‌نویسند] امدادهای الهی درباره‌ی انبیاء، پیامبر اسلام و اهل ایمان. این امدادها، قرآن بخوانم. «انّا» یعنی حتماً ما، {{(آیه):إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا}} (سوره غافر : 51) بعضی‌ها فکر می‌کنند فقط قیامت مؤمنین راحت هستند، «و الآخره» کلمه «إِنَّا» یعنی حتماً، لام لَ در ادبات عرب یعنی حتماً، مثلاً «انّ الانسان لفی خُسر»، «انّ الانسان لیطغی»، «إِنَّا لَنَنْصُرُ» این لام یعنی حتماً، پس «إِنَّا» یعنی حتماً، لام لَ یعنی حتماً. پس چه شد؟ «إِنَّا لَ» یعنی حتماً حتماً، «نَنْصُرُ» فعل مضارع است. در ادبیات عرب فعل مضارع برای همیشگی است. یعنی ما همیشه این کار را می‌کنیم. فکر نکنی یک جرقه بود و تمام شد و رفت. در طول تاریخ ما انبیاء را یاری می‌کنیم. الآن فرعون مطرح است یا موسی؟ عیسی مطرح است یا دیگران؟ بنی امیه مطرح است یا بنی هاشم؟ درگیری بوده، سختی بوده و جنگ بوده، ببینیم آخر خط برنده کیست؟امام خمینی موفق شد یا شاه؟ رضاشاه موفق شد یا شیخ عبدالکریم حائری؟ سختی‌ها هست، باید مقاومت کرد. البته هنوز ما به سختی‌هایی که پیشینیان داشتند نرسیدیم. خدا همه اموات را رحمت کند. یک تکه نان کوچک بود به اندازه دو سانت روی زمین افتاده بود. بچه بودم با پدرم راه می‌رفتم، پدرم خم شد این نان را برداشت و فوت کرد. گفتم: این نان میکروب دارد، گفت: میکروب دارد ولی بنده بودم که رفتم دکان مغازه نانوایی ایستادم تا نانوا بیاید، آرد را خمیر کرد و پخت، جمعیت زیاد بود و به ما نان نرسید، گریه کنان به خانه برگشتم. ما این روزگار را دیدیم.
402
404
398
405
403
407
408
413
409
414
410
411
415
406
406
416
412
421
423
418
420
417
422
419
426
427
424
428
425
430
431
429
433
432
437
438
436
435
434
439
440
446
441
444
442
445
445
443
449
447
448
458
448
450
455
453
452
451
457
451
453
460
461
456
459
462
466
463
467
468
464
464
465
465
470
469
471
476
472
474
475
477
479
478
487
484
481
482
488
486
485
493
489
490
ايام الله! دهه‌ي فجر، دو تا سيما، دو تا تابلو آنوقت، آقازاده‌ها، جوان‌ها كه دهه‌ي سوم هستند، در جريان باشند چه بود. اسلام ناب و آنطرف بگوييم: اسلام آمريكايي! اسلام ناب، اسلام كتاب و سنت است. «كتاب الله و سنتي»، «كتاب الله و اهل بيتي» سنتي يك حديث داريم، اهل بيتي 99 تا! مبنا داشته باشد. خيلي وقت‌ها يك كارهايي كه مي‌كنيم مبنا ندارد. همينطور اين آقا، عارف است براي خودش اخلاق مي‌بافد. من سراغ دارم، كساني را كه در سير و سلوك و عرفان هستند، يك مشت هم آدم ساده‌تر از خودشان دورشان جمع شدند، مي‌گويند: ايشان عارف است، سير و سلوك است. بعد وقتي حرف‌هايش را گوش مي‌دهي مي‌گويد كه در خانه‌تان يك قبر داشته‌ باشيد، گاهي ياد قيامت بكنيد. در قبر بخوابيد. آقا كدام آيه داريم در خانه‌تان قبر داشته باشيد؟ كدام حديث داريم در خانه‌تان قبر داشته باشيد؟ كدام يك از 14 معصوم در خانه‌شان قبر داشتند؟ كدام يك از مراجع تقليد در خانه‌شان قبر دارند؟ چه مي‌بافي؟ اخلاق‌هاي بافتني! ذكرهاي بافتني! كتاب استخاره چاپ مي‌كند. مگر فهم قرآن به اين سادگي است؟ همينطور نوشته كه از شيطان… بله خيلي خوب اين
490
495
500
498
494
496
502
497
501
503
507
508
506
505
بحث انگيزه و نشاط قرآن مي‌گويد: کارها را بايد با نشاط انجام داد، حتي اگر کسي نماز مي‌خواند، حال ندارد، قرآن مي‌گويد: نمازش خوب نيست و انتقاد مي‌کند. مي‌گويد: يک عده‌اي هستند وقتي نماز مي‌خوانند، در حال کسالت نماز مي‌خوانند. ستايش نمي‌کند، انتقاد مي‌کند، از نمازي که نشاط ندارد يا مثلاً افرادي، پول به فقرا مي‌دهند، همچنين با عشق نمي‌دهد، زورکي مي‌دهد قرآن مي‌گويد: {{(آیه):وَ هُمْ كارِهُونَ}} (سوره توبه : 54) نماز در حال کسالت، زکات در حال کراهت اسلام مي‌گويد: هر کاري مي‌خواهي بکني، کار را با نشاط انجام بده، لازم هم نيست تمام دعا را بخواني، دعاي کميل را يک صفحه‌اش را خواندي، ديدي نشاط نداري، دعا را ببند. بهتر اين است که همه دعا را نخواني با عطسه و سرفه و حال نداشتن. بايد کار را با نشاط انجام داد. حال چکار کنيم که در خودمان نشاط بوجود بياوريم، عوامل نشاط را چند جلسه گفتيم، تا شماره هفتاد و شش گفتيم اين جلسه هفتاد و هفت را مي‌خواهيم بگوييم ازعوامل نشاط،
505
504
510
511
512
509
521
522
513
517
516
515
518
514
514
525
520
519
524
526
523
527
528
529
529
532
531
533
534
538
535
536
540
537
541
544
543
547
546
549
555
552
552
556
553
554
551
548
557
559
548
ایمانها. بعضی ایمان‌ها مثبت است، چرا؟ بعضی ایمان‌ها منفی است. ایمان مثبت این است که بر اساس فکر باشد. قرآن می‌فرماید که «یَتَفَكَّرُونَ» آیه قرآن است، یعنی فکر می‌کنند «فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» آل عمران/191 فکر می‌کنند در آفرینش آسمانها و زمین، بعد از فکر می‌گویند «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» خدایا اینها را باطل نیافریدی، هدف داشتی، «مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» ایمان بر اساس فکر. ایمان هُرهُری با یک شله زرد این طرف می‌رود، با یک آبگوشت این طرف می‌رود، با یک نمی‌دانم یک سکه این طرف می‌رود با یک سوت این طرف می‌رود، با یک کف این طرف می‌رود، با یک صلوات آن طرف می‌رود. ایمان باید بر اساس فکر باشد. اینهایی که کربلا جمع شدند امام حسین را کشتند، ایمانشان ایمانِ شُلی بود، وگرنه کسی بخاطر اینکه مثلا فرماندار شهر رِی شود وعده فرمانداری و حکومتِ شهر ری را دادند به عمر سعد، گفت پس من می‌روم امام حسین را می‌کشم. پس این ایمان، اگر کسی دین داشته باشد، با یک متلک حجابش را برمی دارد؟ آخر چرا خانم تو که حجابت خوب بود، چرا همچین شدی؟ من حجابم خوب بود، رفتم توی یک عروسی به من خندیدند، متلک گفتند، من هم شُل شدم. خوب اگر تو ایمان داشته باشی، با یک متلک شُل باید بشوی؟ چرا نماز نمی‌خوانی؟ آخر اینجا عروسی است، حالا اگر نگاهت به یک عروس و داماد خورد، حالا یک جمعی سوپردولوکس آمده‌اند آرایش کرده نشسته‌اند، حالا باید فراموش کنی نمازت را؟ ایمان وقتی شُل شد با یک متلک، با یک پول، با یک زور، با یک تهدید. . . سلام و صلوات خدا بر بلال، خواباندنش سنگ‌های داغ مکه را گذاشتند روی بدنش، پوست بدنش داشت می‌سوخت، گفتند بگو صنم، صنم، صنم، بت، بت، بت، فرمود احد، احد، احد، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» الإخلاص/1 خدا یکتاست. یک عده آمدند پهلوی پیغمبر گفتند ما مؤمن هستیم، فرمود نه، شما هنوز ایمان در دلتان نرفته، دو تا دَخَل در قرآن داریم، دخول دو تا داریم در قرآن، یکی مردم داخل در دین می‌شوند، این آسان است، «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» النصر/2 یعنی مردم گروه گروه می‌آیند در دین، مردم در دین می‌آیند، اما دین در دلِ مردم رفته؟ آن نه، «وَلَمَّا یَدْخُلْ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ» الحجرات/14 در سوره حجرات داریم که شما وارد دین شدید، اما دین هنوز وارد شما نمی‌شود، گاهی آدم وارد استخر می‌شود، اما آب استخر وارد بدن نمی‌شود. آدم وارد حسینیه می‌شود، اما فکر حسین هم وارد فکرِ من شد؟ از اخلاص امام حسین، از ایثارش، یعنی ما وارد حسینیه شدیم، اما تفکر حسینی هم در قلبِ من هست؟ حالا. ایمان باید بر اساس فکر باشد، این ایمان درستی است.
558
560
562
563
548
561
564
548
548
565
567
566
566
569
572
573
571
573
574
574
580
575
575
577
576
578
583
578
581
581
579
579
584
585
586
587
587
588
591
588
593
596
592
594
590
590
589
589
597
600
599
598
598
601
602
601
603
604
606
604
605
607
611
612
613
613
609
615
614
610
617
618
616
619
621
622
620
623
626
625
624
628
629
632
627
631
630
633
634
635
637
639
642
638
640
643
644
636
636
645
647
646
علم و آفات آن. اول بنویسیم برکات و آفات، علم حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود(اعلم الناس من جمع علم الناس الی علمه) شما دانشجو هستید معنای این را می فهمید. (اعلم الناس) باسوادترین مردم کی است؟ (من) کسی است که(جمع) جمع کند علم دیگران را به علم خودش. یعنی دانشکده مهندسی ما باید معماری قدیم را بلد باشد، معماری این برجهای امروز را هم اضافه کند. طب ما باید طب قدیم را بلد باشد، طب جدید را هم بداند(جمع علم الناس الی علمه) یعنی باید علمی به علم خودش اضافه کند، نه اینکه علم خودش را هوا کند، فراموش شود، از علم خودش فراموش شود، آنوقت علم دیگران را هم همین طور فتوکپی و بریده بریده و ناقص یاد بگیرد. خیاط ما بلد باشد لباس ایرانی بدوزد، حالا یک فرم جدید هم. . . زن خانه دار ما بلد باشد غذاهای سنتی را بپزد، حالا یک چهارتا غذاهای فرنگی هم یاد گرفت، یاد گرفت. نکند که هویت خودمان را فراموش کنیم، بشویم آدمهای بی هویت، بعد همه‌اش مقلد، یعنی ما را پوک بار بیاورند، مثل بعضی از این فیلم هایی که اصلا طرف پای تلویزیون می نشیند بی اراده می شود. مثلا عبارت های او را می گوید، نمی داند چی است، از سینما آمده بیرون سیگار را روشن کرد، چوب سیگار را همچین دست گرفت، خوب چرا چوب را همچین نگه می داری؟ گفت مگر ندیدی توی فیلم سیگارش را می خواست روشن کند چوبش را همچین نگه داشت؟ یعنی دیگر در نگه داشتن چوب کبریت از خودش اراده ندارد.
648
650
654
654
651
652
656
653
658
655
657
660
662
659
663
664
665
667
669
668
672
641
673
670
671
674
677
676
677
678
675
678
پاکي، اول: پاکي فکر، فکر پاک، مال پاک، قلب پاک، رحم پاک، نسل پاک، محيط پاک، زبان پاک، چشم پاک، دست پاک، پاي پاک مسأله پاکي و طهارت يک مسأله عمومي است، فکر پاک، اميرالمؤمنين در مورد فکر پاک مي‌فرمايد که «فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ» (من‌لايحضره‌الفقيه/ج‌3/ص‌567) خداوند ايمان را قرار داد براي اينکه «تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ» ايمان خودش از مطهرات است، انساني که ايمان ندارد. بت پرست است مشرک است، خدا پرست، ماده پرست است. اصولا شرک يک نوع آلودگي است. اعتقادات انحرافي و هر چه ايمان صحيح باشد، ايمان صحيح، داريم، در نهج البلاغه داريم، ايمان باعث مي‌شود که انسان فکرش از آلودگي‌ها پاک شود، قلب پاک، مي‌فرمايد {{(آیه):أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ}} (سوره احزاب : 53) قلوب پاک، در فکرش سوء ظن نداشته باشد، کينه نداشته باشد، عقده نداشته باشد. آدم‌هاي عقده‌اي آدم‌هاي کينه‌اي، من باهاش قهر نمي‌کنم، من گفتم يک تا آخر بايد بگم يک، من نبايد بروم آن بايد بيايد، من نبايد بگويم او بايد بگويد، آدم‌هاي عقده‌اي، کينه‌اي اينها معلوم مي‌شود قلبشان {{(آیه):في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ}} (سوره بقره : 10) اينها پاک نيستند مال پاک {{(آیه):خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ}} (سوره توبه : 103) يا رسول الله از مردم زکات بگير تا مردم را پاک کني، چه جوري پاک مي‌شوند، آدمي که زکات ندهد، روحش نجس است، يعني بخيل است، وقتي آمد با دست خودش زکات داد روحش را از بخل پاک مي‌کند، مالش هم پاک مي‌شود، کساني که خمس ندادند، زکات ندادند، مالشان پاک نيست، مخلوط است، رحم پاک، «ارحام مطهره» اوليا خدا در رحم‌هاي پاک، مطهره لقب ارحام است.
676
682
679
680
681
687
687
685
683
684
686
690
692
692
688
691
694
697
693
696
696
701
695
700
698
704
702
705
706
713
711
712
714
715
716
709
710
718
717
719
721
722
720
723
725
724
726
727
729
730
731
728
733
732
736
734
پاسخ به چند سوال، 1_ چرا به وعده‌ها عمل نمی‌شود؟ این چرا را هم خدا توی قرآن گفته در سوره صف آیه دوم می‌گوید كه «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» الصف/2 چرا كاری كه نمی‌كنید حرفش را می‌زنید؟ اینجا هم كه به بعضی عمل می‌شود اینطور نیست كه اگر سی تا كلمه گفتیم به سی تا عمل نكنیم به هر حال، پاسخ: 1_ به بعضی عمل می‌شود، اینطور نیست كه بگوئیم به هیچكدام از حرفها عمل نمی‌شود بالاخره به بعضی هایش عمل شد. 2_ آدم وعده‌هایی را كه به خودش می‌دهد نمی‌تواند همه‌اش را عمل كند تا چه رسد به وعده‌هایی كه به دیگران می‌دهد شما خودت تا حالا چقدر نذر كرده‌ای قول داده‌ای كه خدایا اگر من از این مرض خوب بشوم، اگر توی امتحان قبول بشوم، اگر چنین بشود، گاهی آدم می‌گوید خدایا یك ماشین به من بده هر كس زیر باران باشد او را سوار می‌كنم بعد همین كه ماشین پیدا می‌كند دو سه روز اول عاطفه‌اش داغ است بعد كم كم. . . یعنی انسان همیشه بین طرح و اجرا فاصله است وقتی می‌خواستند یوسف را توی چاه بیندازند گفتند «َأَلْقُوهُ»یوسف/10 اما وقتی آمدند لب چاه نگاه به برادر كردند انگار دلشان سوخت قرآن می‌فرماید «یَجْعَلُوهُ» یوسف/15 یعنی یوسف را پرت نكنید او را ببرید كنار چاه و او را بگذارید یعنی بین طرح و عمل مثل امروز، امروز خود بنده یادداشت كرده‌ام این یادداشت‌هایی كه می‌خواهم بگویم آمدم نگاه به قیافه‌های نورانی شما كردم گفتم چرا من حرف بزنم اینها حرف بزنند یعنی گاهی اینطور نیست كه من به خودم دروغ بگویم یا به شما گاهی آدم نظرش عوض می‌شود پس ببینید1_ تجدید نظر، یك مسئله‌ای است آقای فلسفی دانشمندی بود خطیب بود بهترین خطیب ایران این هم نه در یك دهه و دو دهه، شصت سال بهترین گوینده ایران بود نقل شد از ایشان كه وقتی كتاب كودك را می‌نوشت گاهی قسمت‌هایی از آنرا چهارده مرتبه نوشت و پاره كرد یعنی هی می‌نوشت، شما انشاءالله بعداً نویسنده می‌شوید، گاهی وقتها نویسنده می‌شوید كتاب چاپ می‌كنید در چاپ دوم خیلی از حرفهایتان را عوض می‌كنید مهندس هم همینطور است مهندس خانه شانزدهمی كه می‌سازد با خانه دوازدهم او. . . پس این هم یك قانون تجدید نظر و تجربه است. 3_ گاهی دست خودشان نیست، حضرت امام فرمود ما مملكت را آباد می‌كنیم خدا لعنت كند دشمنان ایران را جمع شدند صدام را تحریك كردند هشت سال ایران را چنان بمباران كردند كه آنچه پول بنا بود خرج رشد ایران بشود خرج دفاع از ایران شد یعنی پولهایی كه خرج جنگ شد توی چاه می‌ریختند پر می‌شد، یعنی گاهی هم دست ما نیست یك چیزی به ما تحمیل می‌شود مثل جنگ تحمیلی، شما می‌گویی من، به بابا و ننه‌ات می‌گویی من یك روز دیگر می‌روم نان می‌آورم بعد می‌روی توی ترافیك گیر می‌كنی یا نانوا تنورش خراب شده یا مشكلی شده گاهی هم اینطوری است گاهی مقصرند، بنابراین هر كس به حرفش عمل نكرد صاف قضاوت نكنیم كه این مقصر است این بی دین است این دروغگو است واقعا گاهی به بعضی رسیدگی می‌شود گاهی فكر و سلیقه‌اش عوض می‌شود گاهی دست خودشان نیست موانعی دیگر هست گاهی هم مقصرند همه را نمی‌شود. . . یعنی در قضاوت یك خورده باید سریع، چیز نكنیم كه. . . نه می‌توانیم بگوئیم كه همه بی تقصیر هستند چون واقعاًَ بعضی‌ها به حرفشان عمل نمی‌كنند مقصرند این چیزها است گاهی مقصرند گاهی بی تقصیر هستند این سوال اول.
735
738
737
740
742
741
739
743
الگو بودن پیامبر(ص): «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا» الأحزاب/21 این آیه قرآن، ترجمه‌اش این است: رسول خدا الگوست برای شما، یعنی از پیغمبر یاد بگیرید که چطور باشید. این الگو بودن برای کسانی است که به خدا و قیامت امید و ایمان داشته باشند و یاد خدا باشند. این ترجمه ی تحت اللفظی است. اما لطیفه هایش. کلمه ی(لام) یعنی حتما کلمه ی«قَدْ» یعنی حتما. کلمه ی « كَانَ» یعنی حتما. «كَانَ» یعنی بود. یعنی شک نکن. « لَقَدْ كَانَ» یعنی حتما حتما حتما. یعنی به نفع شماست. می گویند فلانی به له فلانی است یا علیهش. «لـه» یعنی به نفعش است. (علیه) می گویند فلانی علیه فلانی است.(علی) یعنی ضدش(له) یعنی. . . « لَكُمْ» یعنی به نفعتان است. یعنی پیغمبر الگویتان نباشد می خواهید چه کسی الگویتان باشد؟ به نفع شماست. . اگر شیر مادر را بچه نخورد، باید سر شیشه بمکد، لاستیک بمکد. آمد پیش منصور دوانقی، گفت با پایم بیعت کن. یله کسی که با دست امام صادق(ع) بیعت نکند باید با پای منصور دوانقی بیعت کند. هر که برید است زخراجات شام – بارکش غول بیابان شود.
745
746
747
748
748
749
751
757
755
750
752
754
753
759
758
763
764
760
766
762
767
768
770
773
775
774
776
769
783
777
777
778
779
782
789
786
785
785
790
792
756
784
787
793
788
794
794
795
796
797
791
791
804
800
805
805
798
806
799
803
808
807
809
809
781
811
812
810
813
814
815
816
815
817
822
819
820
825
818
821
824
823
826
827
830
828
829
834
832
836
837
831
833
838
841
845
840
842
844
846
839
847
851
850
853
848
852
849
854
855
859
858
863
862
864
866
865
867
867
868
869
871
871
874
870
873
872
875
877
876
878
882
879
880
843
883
884
885
885
886
888
889
887
892
890
898
897
894
895
899
896
891
893
901
902
902
900
904
908
912
881
909
914
911
910
915
913
927
928
937
938
942
936
941
944
946
946
949
957
ادامه‏ی سوره قصص آیه‏ی 33 «قال رب انی قتلتُ منهم نفساً فاخاف ان یقتلون» خداوند به موسی گفت برو سراغ فرعون برای هدایت، گفت من پرونده سوء سابقه دارم پیش این چون چند وقت قبلها قبل از اینکه پیغمبر بشود حضرت موسی داشت عبور می‏کرد یک نفر از حزب او با یک نفر از حزب فروعون با هم درگیرند حزب موسی از موسی کمک خواست موسی مشت را بلند کرد که بزند زد و طرف هم مرد قصد کشتن، بگویید، نداشت ولی خوب از این پیداست که این حزب اللهی‏ها باید جان داشته باشند آدم بی عرضه خیلی بد است پیغمبر ما مشتش یک نفر را کشت اصلاً امام هنرش توی فقه و اصول و فلسفه و کمالاتش بود اما آن که شاپور و بختیار را فرار داد این بود که به بختیار گفت من توی دهن این دولت می‏زنم این ژستش این «تاللّه لاکیدن اصنامکم» به خدا این بتهایتان را می‏شکنم یعنی گاهی آدم باید بزند شیشه را بشکند بعضی آدمها هستند باید یک جوهری داشته باشند بعضی آدم‏ها هستند جوهر ندارند مثل ماست می‏مانند جوهر داشتن باید جوهرش به جا مصرف بشود 350 تا «اعوذ» داریم که پناه می‏بریم از این بدی اولین اعوذ این است که «اعوذ من الکسل» پناه می‏برم از آدم شل صبح قلقلکش می‏دهی غروب می‏خندد (خنده‏ی حضار) اصلاً حال ندارد از پشت بام پرتش می‏کنی بعد از 5 ساعت می‏افتد پایین سرازیری عمل ندارد بیاد پایین حالا سربالایی که هیچی، حتی توی سرازیری که از پشت بام هولش می‏دهی بد می‏افتد پایین بعضی‏ها هستند ماشاءاللّه ماشاءاللّه جوهر دارند جوانهایی که می‏گویند الان مشکل اشتغال داریم مشکل اشتغال را قبول داریم‏ها اما بعضی جاها شغل هست طرف رگ ندارد نمی‏دانم گفتم یا نگفتم توی ذهنم هست گفتم حالا بگذار عمومی هم بگویم یکی از مسئولین رده بالای مملکتی خیلی مقام بالایی دارد فعلاً ایشان یک زمانی پدرش عمله و کارگری بود خودش هم فقیر و پابرهنه می‏رفت دبیرستان حتی جمعه‏ها و پنج شنبه‏ها کارگری می‏کرد برای خرید قلم و کاغذ دوره‏ی دبیرستانی شانزده سالگی داماد شد بابا فقیر بچه پابرهنه دبیرستان شانزده ساله داماد شد خوب بعد درس خواند و دانشگاه هم رفت و نمی‏دانم به مقاماتی هم رسید و می‏گفت به مادر زنم گفتم خانم می‏شود یک سؤال کنم جواب بدهی گفت بفرما: گفتم چطور شد تو دخترت را دادی به ما چرا دخترت را دادی به ما، آخه یک بچه فقیر به چه جرأتی دخترت را دادی به ما، گفت در تو جوهر دیدم گفتم چی دیدی گفت مادرت روضه بود خانه‏ی ما آمد بود روضه خوانی روضه هایی هست که زنها جمع می‏شوند روضه‏های هفتگی تو آمدی مادرت را ببری دیدی آقا هنوز منبر است روضه‏اش تمام نشده ولی نگاه کرد توی حیاط دیدی حوض خالی است بقل حوض هم چاه آب است تا آقا می‏خواند تو از چاه آب کشیدی و حوض را پر کردی من فهمیدم که تو رگ داری آخه به من که ابلاغ نشده این تبصره‏ی فلان از ماده‏ی فلان (خنده‏ی حضار) این جزء شرح وظایف من است بنده روابط عمومی عطسه بودم و ایشان الان سرفه کرد یعنی اگر عطسه جای سرفه بیاید پایش را از روی مار برنمی دارد بهش می‏گویی تکان بخور تا مأموریت ابلاغ نمی‏دانم اضافه کار نمی‏دانم خیلی محاسبه می‏کند مثل بعضی مرده شورها، محاسبه می‏کنند مردهای چاق را کیلویی می‏شورند (خنده‏ی حضار) مرده‏های بلند را متری می‏شورند بچه‏ها را عددی می‏شورند حساب می‏کند چه جور صرفه دارد بعضی بازاری‏ها چک که می‏کشند یک روزی می‏کشند که به جمعه بخورد که باز یک روز بانک بسته باشد بیفتد عقب افرادی که با قهوه‏چی‏ها چای را می‏ریزند توی چینی چون کم رنگ هم باشد پیدا نیست روی هم که رفت پررنگ می‏شود یعنی اگر بتوانند از دکورسازی مغازه لامپ مغازه را جوری درست کرده پیدا نیست که جنس چیچیه جنس را سایه می‏برد امیرالمؤمنین توی بازار راه می‏رفت گفت تو این هم شیطنت است جنس آوردی سایه می‏فروشی که من حقیقت جنس را نفهمم به هر حال خدا به موسی گفت برو پهلوی فرعون گفت من سوء سابقه دارم از اونها یک وقتی رفتم یک مشتی به طرفداری بزنم قتل قطعی بود قصد نبود از این معلوم می‏شود که قانون قصاص در ادیان قبلی هم بوده که اینها حضرت موسی می‏ترسید که موسی را بگیرند به جرم قصاص بکشنش این قانون قصاص همیشه بوده این یک خوب از این معلوم می‏شود که وقتی آدم می‏خواهد یک مسئولیتی بگیرد از نظر مدیریتی یک کسی را می‏خواهند بهش یک مسئولیتی بدهند باید موانع را طرح کند و ارزیابی کند «فاخاف ان یقتل…» شما می‏خواهید این مسئولیت را به من بدهی در جریان باش در جریان باش که من پرونده دارم موانع را طرح کنید.
952
ادامه تفسیر سوره قصص آیات 44 و 45 و 46 «و ما کنت بجانب الغربی»«و ما کنت من الشاهدین»، «و لکنا انشأنا قروناً فتطاول علیهم العمر» باز می‏گوید: «و ما کنت شاویا فی اهل مدین» باز می‏گوید: «و ما کنت بجانب الطور» توی قرآن ده، سیزده مرتبه خداوند به پیامبر می‏فرماید: نبودی که همچنین شد. جهت اطلاع بگویم برایت چی شد. «و ما کنت» نبودی در قسمت غرب تورات بر موسی نازل شد آنوقت تو نبودی. «و ما کنت من الشاهدین» تو شاهد نبودی، «و ما کنت شاویا فی اهل مدین» تو مقیم شهر مدین نبودی که ببینی که بر شهر مدین چی گذشت «و ما کنت بجانب الطور» تو در کوه طور نبودی. این نبودی یعنی چی حالا جای دیگر هم هست نبودی هایی را که خدا به پیامبر فرموده می‏گویم. چه پیامی دارد. «و ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم» نبودی آنوقتی که سر سرپرستی حضرت مریم دعوا شد به قرعه کشید. «و ما کنت تعلمها» نبودی که بلد باشی‏ «ما کنت ترجوا ان یلقی علیک»: خبر نداشتی که یک روزی پیامبر می‏شوی. این چی می‏خواهد بگوید: یک سری از نعمت‌ها است. ما الان نگاهش می‏کنیم مثل اکسیژن، برگ درختان سبز، کوه و دریا، آفریده‏ها، خودمان. یک نعمت‌هایی که حضور داریم می‏بینیم. برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است… این‏ها را می‏بینیم. اما یک سری را خبر نداریم. الان بیننده‏ها وقتی بحث را می‏بینند توی ماه بهمن این بحث پخش می‏شود. در آستانه مثلاً دهه فجریم. می‏شود گفت: آقازاده نبودید که چی شد نبودید که چی بود؟ چون انسان علمش محدود است. مثلاً مگر ما چقدر سواد داریم. توان ما این است که چند کیلو بار بلند کنیم دیگه بیش از این باشد دیگه طاقت نداریم.
958
ادامه سوره قصص، آیه 7 «و اوحینا الیام موسی ان ارضعیه»، «فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین». ماجرا این بود به فرعون گفته شد امسال یک زنی یک پسری می‏زاید، پسری می‏آورد که حکومت را سرنگون می‏کند ایشان هم گفت هر زنی پسر زایید بچه‏اش را بکشید مادر موسی پسر زایید ترسید چه کند حالا خواهند کشتش، «اوحینا الی ام» ما به مادر موسی وحی کردیم «ان ارضعیه» بچّه ات را شیر بده «فاذا خفت علیه» همین که می‏ترسی که بیایند و بکشنش «فالقیه فی الیم» توی یک جعبه بگذار بندازش توی دریا «لا تخافی» نترس «ولا تحزنی» حزنی، غمی نداشته باش. «انا رادوه الیک» من این بچه‏ای، نوزادی که توی جعبه گذاشتی رد می‏کنم به تو، به تو بر می‏گردونم نه این که بچه را به تو برمی گردونم «و جاعلوه من المرسلین» آن را از انبیاء قرارش می‏دهم نکات زیادی در این آیه است که… در این آیه دو تا امر است و دو تا نهی است «ارضعیه»،«القیمه» شیرش بده یک امر است، توی دریا بیانداز یک امر است 2 تا نهی است «لا تخافی»،«لا تحزنی» توی این آیه دو تا امر است دو تا نهی شیرش بده دستور می‏دهد دستور می‏دهد توی دریا بیانداز دو تا دستور است دو تا هم می‏گوید این کار را نکن «لا تخافی»، «لا تحزنی» مراد از «الیم» رود هم که می‏گوید بیاندازش توی دریا رود نیل بوده است که به خاطر بزرگیش دریا می‏گویند
962
970
966
971
977
978
976
975
979
984
983
982
981
985
986
989
991
988
987
992
990
993
994
995
996
997
999
998
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2743
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
   ««اول    «قبلی
   جلد :
فرمت PDF شناسنامه فهرست