نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 367
==موضوع: امام علي(عليه السلام)، نامه به مالک اشتر -9==
==تاريخ: 19/1/69 ==
بسم الله الرحمن الرحيم
ادامه پيام اميرالمؤمنين(ع) درباره برخورد با مردم، حکومت داري، مردمداري، بحثهاي سياسي اجتماعي. گفتيم بزرگترين نامههاي نهج البلاغه نامه سياسي است. نامه 53 که به مالک اشتر نوشته اگر ميخواهيد استاندار باشيد برخورد با مردم، حکومت داري مردمداري بايد چگونه باشد. يك وقت نگوئيد اين نامه به استاندار است به ما ربطى ندارد. درسها مربوط به همه است. == آشتي دادن و كينه زدايي از ميان مردم==
«أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْدٍ» (مستدرك الوسائل/ ج13/ص162) «أَطْلِقْ» يعنى آزاد كن. مثلاً مىگويند فلان خانم طلاق گرفت يعنى آزاد شد. چون يكوقت مىگوييم «ذهب» يعنى رفت. يكوقت هم مىگوييم: سفر يعنى رفت البته اين يعنى از شهر رفت بيرون. يك وقت يك كسى گير است مىپرد بيرون مىگويند «طلق» كه يعنى رفت اما رفتنى كه قبلاً گير كرده بود. آزاد كن از مردم گرههاى هر كينه را تو اگر مىخواهى مردمدارى كنى بايد كينه زدايى كنى. در جامعه كينه پيدا مىشود كه تو بايد مثل پدر كينهها را رفع كنى. بايد آتش مهربانى تو يخهاى كينه را آب كند. در مردم دارى نبايد كينهها را تشديد كنى. گاهى خود آدم باعث كينه مىشود. مثلاً يك بچه را مىبوسد، يك بچه را نمىبوسد. اين زمينه كينه شد، براى اين سوغاتى مىآورد بر او نمىاورد كينه شد. خانم بزرگ دو تا عروس دارد يكى را مىگويد فاطمه خانم يكى را مىگويد فاطمه بين دو تا فاطمه كينه شد. هر دو عروس تو هستند آنها را يك جور صدا كن به يكى محبت كردن يا يكى را بيشتر و كمتر محبت كردن در ارث فرق گذاشتى. يكى را راه مىدهند يكى را راه نمىدهند دعوت يكى را قبول مىكنى. دعوت يكى را قبول نمىكنى اينها همه كينه مىآورد. اگر تو مىخواهى مردمدارى كنى بايد همه مردم مثل برادر نزد تو يكسان باشند و اگر بين خودشان هم كينه هست تو بايد كينهها را باز كنى با انگشت عقلت گره را باز كن ولى گره روى گره نزن. همين كه به يك گروه اجازه ملاقات مىدهى به يك گروه اجازه ملاقات نمىدهى, اين كينه را تشديد مىكند. {{(آیه):لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا}} (سوره حشر : 10) خدا در دل ما كينه هيچ مسلمانى را راه نده همه را خوشبين باشيم مثل آينه نورانى باشند. قلب سليم كه قرآن مىفرمايد: همه مردم روز قيامت گيرند غير از كسى كه روح پاك داشته باشد، روح پاك روحى است كه كينه نداشته باشد و مواظب باشيم كينه هيچ مسلمانى را در دلمان راه ندهيم و همه را نورانى ببينيم. باز كن از مردم كينه را يعنى كارى كن كه مردم به تو كينه نداشته باشند. 1- در خودشان كينه دارند كينه آنها را رفع كن. 2- گاهى مهمانى بده افراد مختلفى كه يك جا جمع نمىشوند اين جا جمع كن سر يك سفره غذا بخورند. همديگر را ببينند. اگر رئيس بانك يا رئيس شهربانى يا رئيس. . . مىبيند كه بين كارمندهايش يك گرد و خاكهايى است يك افطارى دعوت كند همه با هم بنشينند گپ بزنند، تمام شود. «واقْطَعْ» قيچى كن از خودت «سَبَبَ كُلِّ وَتْر» [https://lib.eshia.ir/71860/33/599/ العلامة المجلسي، بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، ج33، ص599.] وِتر يعنى دشمنى «الْوِتْرُ الْمَوْتُور» (مستدرك الوسائل/ج10/ص412) وَتر يعنى يكتايى {{(آیه):وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ}} (سوره فجر : 3) سبب دشمنى را قيچى كن. حضرت رسول(ص) روز اولى كه آمد مدينه همه گفتند بيا خانه ما خوب افتخارى بود اولين روز هجرت پيامبر از مكه به مدينه افتخار مىكردند كه پيغمبر خانه ما وارد شد. آن زمان قبيلهها مثل خطهاى سياسى و باندبازى امروز اما آن زمان قبيله، قبيله بود. پيامبر ديد خانه هركس برود روز اول تشكيل حكومت اسلامى در مدينه ديگرى ناراحت مىشود فرمود: هيچ جايى نمىروم. گفتند آقا اين طور كه نمىشود فرمود هر كجا شتر خوابيد. گاهى مىبينيم مىخواهد كينه شود قرعه بيندازيم كه نگويند ايشان با فلانى از اول خرده حساب داشت. == تغافل و چشمپوشي==
«تَغَابَ» زير سبيلى رد كن شتر ديدى، نديدى. «عَنْ كُلِّ مَا لَا يَصِحُّ لَك» (مستدرك الوسائل/ ج 13/ص162) چيزى كه برايت روشن نشده تو هم خيلى وسوسه به خرج نده و تازه اين كه واضح نشده براى تو جرمي «لَا يَصِحُّ لَك» هركسى يك گزارش تأييد نشدهاى داد فورى در برخورد هايت عكس العمل نشان نده. افرادى بودند با امامان ما خوب نبودند مىآمد به امام جسارت مىكرد. امام مىفرمود: گرسنهاى، تشنهاى، قرض دارى اينقدر به او محبت مىكرد مىگفت: ببخشيد شرمندهام تمام مىشد و مىرفت. شخصي به امام كاظم(ع) جسارتهاى تندى كرد حتى مردم خواستند او را بزنند. امام فرمود: با او كارى نداشته باشيد حل مىشود. اين شخص فحشها و ناسزاهايش را گفت و رفت سراغ مزرعهاش. امام كاظم(ع) سوار بر حيوانى شد و رفت به مزرعهاش. حضرت به او فرمود: آقا شما چند ساعت پيش به ما حرفهايى زدى خوب مشكلت چيست؟ يك برخوردى كرد و طرف هم شرمنده شد. شخصي به امام باقر(ع) گفت من خيلى از تو بدم مىآيد اما از بس حرفهايت خوب است پاى حرفهايت مىنشينم و پاي سخنرانى تو مىآيم اما تو را دوست ندارم فرمود خوب دوست نداشته باش. شما بيا حرفهاى مرا گوش كن اما مرا قبول نداشته باش. در اينجا دستورى كه به ما دادهاند قرآن مىفرمايد: {{(آیه):مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها}} (سوره نساء : 85) اگر ديديد دو نفر با هم كدورت دارند فورى دلالى كنيد «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً» يعنى شفاعت حسنه بكنيد مثل قرض الحسنه و اگر اين كار را بكنيد «يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها» خداوند اجر زيادى به شما مىدهد {{(آیه):فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ}} (سوره انفال : 1) حديث داريم: اگر كسى دو مسلمان را با هم آشتى بدهد ثوابش از همه اعمال مستحبى بيشتر است. {{(آیه):إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة}} (سوره حجرات : 10) مومنين همه با هم برادرند بعد مىفرمايد: {{(آیه):فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ}} (سوره حجرات : 10) بين برادرهاي ديني شما كدورت پيش مىآيد بر طرف كنيد. {{(آیه):وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاس}} (سوره بقره : 224) يك عروس و داماد با هم دعوا كرده بودند آمدهاند پهلوى فلانى بيا آنها را آشتى بده. گفت: من قسم خوردهام از اين كارها نكنم. آيه نازل شد كه اينجا قسم ارزش ندارد مثل اينكه بگويى من قسم خوردهام عوض چكش با مشت ميخ بكوبم اين كه نمىشود اين قسم ارزش ندارد. اگر كسى قسم خورد كار بى ارزشى انجام دهد اين قسم ارزش ندارد. مثل اين تيمسارهاى زمان شاه كه قسم خورده بودند به شاه وفادار باشند اين قسم اصلاً ارزش ندارد. آيه نازل شد. «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ» خدا را در معرض قسمهاى الكى قرار ندهيد «وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاس» پاشو اين عروس و دامادى كه قهر هستند آنها را آشتى بده نگو من قسم خوردهام. == عوامل ايجاد كينه و دشمني==
پيدايش كينهها: گاهى طرف توجيح نيست من سخنرانى مىكنم مىبينم شما پايت را دراز كرده اى خيال مىكنم به من توهين كردهاى با آنكه توجه ندارم پاى شما توى گچ است، درد دارد، من توجيح نيستم حمل بر بى ادبى تلقى مىكنم. توجيح نيست كه اين آقا مشكلى دارد و الآن نمىتواند كار شما را انجام دهد پس گاهى وقتها لازم است آدم طرف را توجيح كند. حضرت رسول(ص) در كنار كوچه با يك خانمى حرف مىزد. يكى از كنار آنان ميگذشت. پيامبر به او فرمود: آقا اين خانم من است. گفت: خواهش مىكنم مگر ما چيزى گفته بوديم. گفت نه، حالا شايد رفتى گفتى اين زن كى بود پيغمبر با اين خانم صحبت مىكرد اين زنه كه بود؟ اين خانم من است. گاهى طرف توجيح نيست. چون توجيح نيست براى خودش تجليل مىكند. تبعيض عامل كينه است. البته تبعيض گناه است تفاوت جايز است. ما بايد بين افراد تفاوت قائل بشويم چون يك وقت كسى ارزش و تمايلاتش بيشتر است. تبعيض يعنى در يك شرايط دو تا دختر دو تا پسر مساويند، نبايد تبعيض قائل شد. اما اگر يك پسر نمازش را زودتر مىخواند خوب آدم پيشانى او را هم مىبوسد. يك دختر نمازش را زودتر تصحيح كرده است آدم براى او زودتر گوشواره بخرد. حضرت در جنگ تبوك پرچم را از كسى گرفت داد به ديگرى گفتند: آقا چرا دادى به او؟ فرمود: او بيشتر از تو قرآن حفظ بود. در دفن شهداى احد پيامبر فرمود: آنكس كه بيشتر قرآن را حفظ است من قبل از ديگران به او نماز مىخوانم. گاهى كسى كمال دارد احترام سيد از غير سيد بيشتر است. چون اولاد پيغمبر است. عالم از جاهل احترامش بيشتر است. كارگر از بيكار احترامش بيشتر است. ما در اسلام تفاوت داريم اما تبعيض نه. نجوا عامل كينه است. قرآن مىفرمايد: در يك مجلسى كه نشستهايد دو نفر دم گوشى صحبت نكند چون سومى مىگويد لابد اينها پشت سر من حرف مىزنند, در گوشى صحبت كردن كار شيطان است و عامل اينست كه طرف نسبت به ديگرى كينه به دل گيرد. دو گروه مىخواستند ورزش كنند از حضرت خواستند در و رزششان شركت كند حضرت آمد ديد حالا كجا بنشينم فرمود توجه من پنج دقيقه جزء شما مىنشينم و پنج دقيقه جزء گروه ديگر، چون اگر همهاش اينطرف بنشينم آن طرفىها مىگويند حضرت همهاش آن طرف نشست. شما اگر روحيهتان قوى شد برنده شديد. حتى سفارش شده در نهج البلاغه كه وقتى قاضى مىخواهد نگاه كند، دو طرف را يك جور نگاه كند. گاهى كمبودها عامل كينه است. اين همه سفارش شده است به يتيمها محبت كنيد بخاطر اينكه يتيم پدر ندارد، نداشتن پدر يك كمبود مهمى است و اين كمبود باعث مىشود كه بچه عقدهاى بشود و لذا به قدرى به يتيم كمك كنيد كه آن كمبود پدر جبران شود. انتقاد كوبنده عامل كينه است طرف اشكال دارد خوب مىتوانستى اين را به من بگويى يك چيزى گذشته خوب بابا به خودم مىگفتى، دليلى نداشت توى روزنامه بنويسى. بنده حرفى را زدهام شما تلفن مىزدى كه آقا غرض شما چيست؟ از حرف من چيز ديگرى مىفهمد من هدفم چيز ديگرى بوده، بعد هم توى روزنامه عليه من مقاله مىنويسد. يك شخصى مىگفت پشه كه پيدا كردى چشم راستش را باز كن يك سنجاق از كتت بكش بيرون اين سنجاق را سه مرتبه بزن توى چشم راستش اين پشه مىميرد. شخص ديگرى گفت كشتن پشه اين همه درد سر ندارد، پشه را همچين له كنى مىميرد. اين بازىها چيه كه در آوردى شما، طومار نمىخواست. از قديم گفتهاند گرهى كه با دست باز مىشود با دهان باز نكن. امام باقر(ع) مهماندار شد. امام باقر دو اتاق داشت يكى مال خانمش بود و يكى مال خود ايشان با مهمان را برد خانه خانمش، مهمان نگاه كرد و هى سوت كشيد به قول ما يا تعجب كرد. امام باقر(ع) فهميد كه اين دارد حالش دگرگون ميشود. به او فرمود: فردا هم شما تشريف بياوريد. آن فرد آمد اين بار امام او را برد اتاق خودش. او گفت: آن اتاق ديروزى چى بود؟ فرمود: آقا من يك خانمى گرفتهام خانم به من گفت مهريهام را مىخواهم مهريه را از من گرفته رفته براى اتاق پرده و فرش و. . و اتاقش را قشنگ كرده. اين تمام اموال مال خانمم بود و آن هم جزو مهريهاش بود و امروز كه آمديد اين اتاق خودم است. اگر گاهى وقتها بچه را تشويق مىكنيم بگوييم. به اين دليل. چون گاهى وقتها توجيه نيستند مىگويند بله ايشان به اين دليل تشويق شد. «تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لَا يَصِحُّ لَك» چيزهايى كه برايت واضح نشده فعلاً اين را پيگيرى نكن چون يك مدير گاهى بايستى تغافل كند. برادران يوسف به عزيز مصر مىگفتند ما يك داداشى(و نمى دانستند اين همان يوسفى است كه چند سال پيش او را در چاه انداختند از چاه نجات پيدا كرده به عنوان برده فروختند و بعد زندانى شده و تعبير خواب بلد بوده چه ماجراهايى و حالا شده عزيز و حاكم منطقه) داشتيم قبلاً دزد بود. قرآن مىفرمايد {{(آیه):فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل}} (سوره يوسف : 77) يك داداشى هم داشت اينكه ليوان توى خورجينش بود و اين يك داداش دزد ديگر هم داشته است. قرآن مىفرمايد «فَأَسَرَّها» يعنى يوسف به عنوان سرى نگه داشت {{(آیه):يُوسُفُ في نَفْسِهِ}} (سوره يوسف : 77) يوسف در دل خودش اين را نگه داشت. {{(آیه):وَ لَمْ يُبْدِها لَهُم}} (سوره يوسف : 77) و اظهار نكرده بعد از سالها كه يوسف و يعقوب به هم رسيدند, يعقوب گفت خوب پسرم بگو ببينم داداش هايت چه بلايى سرت آوردند، گفت: نپرس داداشها من را چكار كردند بپرس خدا چقدر به من لطف كرد؟ شما ديگر آن تلخىها را مطرح نكن. == سعه صدر و پرهيز از عجله در تصميمگيري==
«وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاع» [https://lib.eshia.ir/71860/33/599/ العلامة المجلسي، بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، ج33، ص599.] عجله نكن در خبرى كه به تو مىدهند و تصديق كنى آن كسى را كه خبر مىدهد. چون در حكومت گاهى مىآيند و مىگويند فلانى چنين و چنان كرده، گزارش هايى كه روى «سعايت» يعنى كار شكنى به تو مىدهند عجله نكن صبر كن شايد اينچنين نباشد. حضرت رسول(ص) شخصى را فرستاد و فرمود برو از فلان قريه زكات بگير اين داشت مىرفت ديد كه مردم هم فهميده بودند كه نماينده پيغمبر براى زكات مىآيد يك عده آمدند استقبال او. اين شخص همين كه ديد جمعيتي دارند مىآيند. ترسيد گفت: اينها لابد مىآيند مرا بزنند فرار كرد و رفت گفت: يا رسول الله من داشتم مىرفتم قريه ديدم با چوب و چماق دارند مىايند مرا كتك بزنند و بگويند كه ما زكات نميدهيم. پيغمبر فرمود: عجب اينها از زير بار زكات فرار ميكنند، فورى آيه نازل شد. {{(آیه):إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا}} (سوره حجرات : 6) اگر فاسق خبر آورد تحقيق كنيد، اين آقايى كه رفته زكات بگيرد فاسق است و خبرش صحت ندارد. يك وقت الكى يك چيزى را مىگويند عجله نكن. قصه ماه باختران يادتان نرود، گفتند: فردا عيد فطر است. پرسيدند: چه كسى ماه را ديده است؟ همه ايران گفتند: باختران. باختران چه كسى ماه را ديده، محله فلان، محله فلان چه كسى ماه را ديده، مسجد چه كسى ماه را ديده، مش عباس خادم، رفتند و ديدند مش عباس خادم كور است. اصلاً چشم ندارد چيزى را ببيند. گاهى همه ايران مىگويند ماه را ديدهاند سندش به مش عباس خادم مىرسد. == پرهيز از سخن جنيان و پيامدهاي بدگويي==
«وَ لَا تَعْجَلَنَّ» عجله نكن در تصديق سعايت كنندهها «فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاش» كسانى كه با سعايت ريشه همديگر را مىزنند اينها حيله مىكنند «وَ إِنْ قَالَ قَوْلَ النَّصِيحِ»[https://lib.eshia.ir/71860/33/599/ العلامة المجلسي، بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، ج33، ص599.] اگر چه قيافه وژست ناصحين را به خودش گرفته يعنى در غالب نصيحت ميگويد آقا اينها به صلاح نيست اينها باند هستند در فلان اداره جمع شدهاند چنان مىگويد ما دلمان براى شما مىسوزد ما روى خون شهداء داريم زندگى مىكنيم خدا مىداند ما چقدر شهيد داديم خانوادههاى اينها شايد ناراحتند، همچين بى روغن سرخ مىكند كه آدم فكر مىكند در جمهورى اسلامى يك نفر انقلابى وجود دارد كه آن همين آقاست. حضرت رسول فرمود: «يَا عَلِيُّ كَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَشَرَةٌ» (من لايحضره الفقيه/ ج4/ص356) از اين امت ده گروه ايمان ندارند يكى از اينها كسانى هستند كه «اياب» براى همديگر مىزنند. «شَرُّ النَّاس» بدترين مردم كسى است كه سخن چينى مىكند و سه نفر را هلاك مىكند: 1– «يُهْلِكُ أَخَاه» 2– «فَيُهْلِكُ نَفْسَهُ» 3- «وَ يُهْلِكُ السُّلْطَانَ» كسى كه براى كسى مىزند و سعايت ميكند: 1- هلاك خودش است چون با اين سخن چينى و نمامى گناه مىكند همين گناهى كه مىكند خود و قيامتش را خراب مىكند. 2- هلاك دوست، دوست خودش را هلاك مىكند، چون او را كوچك مىكند. 3- مسئولين را هم هلاك مىكند چون با سعايتش ديد مسئولين را نسبت به او عوض مىكند. «مَنْ نَمَّ إِلَيْكَ نَمَّ عَلَيْكَ» [https://lib.eshia.ir/71860/72/270/ العلامة المجلسي، بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، ج72، ص270.] اين هم جمله زيباست كه سعدى به شعرش آورده، كسى كه نمامى مىكند براي تو حتماً از تو هم پهلوى ديگران نمامى مىكند. كسى كه عيب ديگران را پيش تو آورد و برشمرد بى گمان عيب تو را پيش ديگران خواهد برد. حالا مادر شوهر يك حرفى را براى يكى از اين عروسها زد(البته نبايد بزند) اين عروس فورى مىگويد فهميدى چى شد، مادر شوهرت چنين گفت، خوب اين تلفن چه تلفنى است كه مىكنى بين دو مسلمان فتنه به پا مىكنى. {{(آیه):وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ}} (سوره مسد : 4) زن ابولهب هيزم كش جنگ فتنه بود مگر تو زن ابولهبى كه هيزم كشى مىكنى براى چه مىگويى، نگو. از جاهايى كه دروغ گفتن حلال است آنجايي است كه اگر راستش را بگويى فتنه بپا مىشود. هركس هر حرفى را پشت سر كسى زد نرويد به او بگوئيد مىآيند مىگويند آقاى قرائتى پشت سرت غيبتت را كردند. بگو حلال، حلال. نگو چى گفتى خوب رويش نمىشود راستش را بگويد. آن وقت مجبور مىشود راستش را بگويد دروغ مىگويد، براى حلاليت گرفتن يك دروغ هم مىگويد. بر خورد ما بايد اينگونه باشد که تا آمد پشت سر فلانى چيزى بگويد مىگوييم آقا خواهش مىكنم چيزى نگوييد. يك روز حضرت امام(ره) متوجه شد كه يك كسى در خانهاش براى يكى از مراجع حرفى را زده، همين كه امام شنيد از بس ناراحت شد نتوانست آن روز درس بدهد، درس آنروز را تعطيل كرد و گفت در خانه من گناه شده است. مگر نه اينست كه قرآن مىفرمايد: لب تكان مىدهى فرشتهها ضبط مىكند {{(آیه):ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ}} (سوره ق : 18) قرآن مىفرمايد: {{(آیه):وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ}} (سوره زخرف : 80) فرشتهها كار شما را مىنويسند، مگر نه اينست كه قرآن مىفرمايد: {{(آیه):وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ}} (سوره تكوير : 10) روز قيامت پروندهها باز مىشود و مجرم نگاه مىكند مىگويند {{(آیه):اقْرَأْ كِتابَكَ}} (سوره اسراء : 14) خودت نامه خودت را بخوان {{(آیه):كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً}} (سوره اسراء : 14) نامه خودت را بخوان خودت بگو چكارت كنيم. مگر نه اينست كه قران مىفرمايد روز قيامت وقتى صفحه باز مىشود انسان نگاه مىكند و مىگويد: {{(آیه):ما لِهذَا الْكِتابِ}} (سوره كهف : 49) عجب پروندى است. {{(آیه):لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها}} (سوره كهف : 49) تمام گناهان صغيره و كبيره را نوشته است. بدون شك قيامت هست پس براى همديگر نزنيم چه خيرى مىبينيم. من اهل شعر نيستم اما آقاى حسام شعري گفته و چون يازده آيه قرآن را در اين شعر آورده من اين شعر را حفظ كردهام.
اين زمان در آن زمان پر بلا *** ناگهان چون زلزلت زلزالها
از درونش اخرجت اثقالها *** با تو از قال الانسان مالها
مردگان خيزند برپا كلهم *** تا همه مردم يرو اعمالها
هر كه آرد ذرة خيراً يره *** يا كه آرد ذرة شراً يره
آن زمان خورشيد تابان كورّت *** كوههاى سخت و سنگين سُيّرت
آبها در كام دريا سُجّرت *** آتش دوزخ به شدت سُعّرت
چون در آن هنگام جنت از لفت *** خود بداند هر كسى ما اخرّت
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 367