نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 88
< شعر > ( ( 3818 ) ) وقت عصر آمد سخن كوتاه كن اى كه عصرت عصر را آگاه كن ( ( 3819 ) ) گوى مر گلخواه را كه قند به نرمى فاسد مكن طينش مده ( ( 3820 ) ) نطق جان را روضهء جا نيستى كز حروف وصوت مستغنيستى ( ( 3821 ) ) اين سر خر در ميان قندزار اى بسا كس را كه بنهادست خار ( ( 3822 ) ) ظن ببرد از دور كاين آن است وبس چون قچ مغلوب وا مىرفت پس ( ( 3823 ) ) صورت حرف آن سر خر دان يقين در رز معنىّ وفردوس برين ( ( 3824 ) ) اى ضياء الحق حسام الدين در آر اين سر خر را از اين بطيخزار ( ( 3825 ) ) تا سر خر چون بمرد از مسلخه نشنو ديگر باشدش زين مطبخه ( ( 3826 ) ) هين ز ما صورت گرى وجان ز تو نى غلط هم اين ز تو هم آن ز تو مثنوى صورت بود جانش تويى هم جهت هم نور واركانش تويى ( ( 3827 ) ) بر فلك محمودى اى خورشيد فاش بر زمين هم تا ابد محمود باش ( ( 3828 ) ) تا زمينى يا سمايىّ بلند يك دل ويك قبله ويك خو شوند ( ( 3829 ) ) تفرقه برخيزد وشرك ودويى وحدت است اندر وجود معنوى ( ( 3830 ) ) چون شناسد جان من جان تو را ياد آرد اتحاد ماجرا ( ( 3831 ) ) موسى وهارون شوند اندر زمين مختلط خوش هم چو شير وانگبين ( ( 3832 ) ) چون شناسد اندك او منكر شود منكرىاش پردهء ساتر شود ( ( 3833 ) ) پس شناسايى بگردانيد رو خشم كرد آن مه ز ناشكرىّ او ( ( 3834 ) ) زين سبب جان نبى را جان بد ناشناسا گشت وپشت پاى زد ( ( 3835 ) ) اين همه خواندى فرو خوان لم يكن تا بدانى لجّ آن كبر كهن ( ( 3836 ) ) پيش از آن كه نقش احمد فرّ نمود نعت او هر گبر را تعويذ بود ( ( 3837 ) ) كاين چنين كس هست يا آيد پديد از خيال روش دلشان مىطپيد ( ( 3838 ) ) سجده مىكردند كاى ربّ بشر در عيان آريش هر چه زودتر ( ( 3839 ) ) تا به نام احمد از يستفتحون ياغيانشان مىشدندى سرنگون ( ( 3840 ) ) هر كجا حرب مهولى آمدى غوثشان كرارى احمد بدى < / شعر >
88
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 88