نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 89
< شعر > ( ( 3841 ) ) هر كجا بيماريى مزمن بدى ياد اوشان داروى شافى شدى ( ( 3842 ) ) نقش او مىگشت اندر راهشان در دل ودر گوش ودر افواهشان ( ( 3843 ) ) نقش او را كى بيابد هر شغال بلكه فرع نقش او يعنى خيال ( ( 3844 ) ) نقش او بر روى ديوار اوفتد از دل ديوار خون دل چكد ( ( 3845 ) ) آن چنان فرخ بود نقشش برو كه رهد در حال ديوار از دو رو ( ( 3846 ) ) گشته با يك رويى اهل صفا آن دو رويى عيب مر ديوار را اين همه انكار وكفران زادشان چون درآمد سيد آخر زمان ( ( 3847 ) ) آن همه تعظيم وتفخيم ووداد چون بديدندش به صورت برد باد ( ( 3848 ) ) قلب آتش ديد ودر دم شد سياه قلب را در قلب كى بودست راه ( ( 3849 ) ) قلب مىزد لاف اشواق محك تا مريدان را در اندازد به شك ( ( 3850 ) ) افتد اندر دام مكرش ناكسى اين گمان سر بر زند از هر خسى ( ( 3851 ) ) كاين اگر نه نقد پاكيزه بدى كى به سنگ امتحان راغب شدى هيچ او لاف محك ديدن زدى يا به سنگ امتحان شوقش بدى ( ( 3852 ) ) او محك مىخواهد اما آن چنان كه نگردد قلبى او زان عيان گر بگويم تا قيامت زين كلام صد قيامت بگذرد واين ناتمام ( ( 3853 ) ) آن محك كه او نهان دارد صفت نى محك باشد نه نور معرفت ( ( 3854 ) ) آينه كاو عيب رو دارد نهان از براى خاطر هر قلتبان ( ( 3855 ) ) آينه نبود منافق باشد او اين چنين آيينه را هرگز مجو آينه جو راست گويى بىنفاق ختم كن واللَّه اعلم بالوفاق تا كه عين آينه ات سازد خدا كه نمايى عرش را هم چون سها عرش چه وچرخ چهاى ذو لباب فهم كن واللَّه اعلم بالصواب < / شعر >
89
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 89