نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 86
< شعر > ( ( 3772 ) ) هست شاهان را زمان بر نشست هول سرهنگان وصارمها به دست ( ( 3773 ) ) دور باش ونيزه وشمشيرها كه بلرزند از مهابت شيرها ( ( 3774 ) ) بانگ چاووشان وآن چوگانها كه شود سست از نهيبش جانها ( ( 3775 ) ) اين براى خاص وعام وره گذر كه كندشان از شهنشاهى خبر ( ( 3776 ) ) از براى عام باشد اين شكوه تا كلاه كبر بنهند آن گروه ( ( 3777 ) ) تا من وماهاى ايشان بشكند نفس خود بين فتنه وشر كم كند ( ( 3778 ) ) شهر از آن ايمن شود كان شهريار دارد اندر قهر زخم وگير ودار ( ( 3779 ) ) پس بميرد آن هوسها در نفوس هيبت شه مانع آيد زان نحوس ( ( 3780 ) ) باز چون آيد به سوى بزم خاص كى بود آن جا مهابت يا قصاص ( ( 3781 ) ) حلم در حلم است ورحمتها به جوش نشنوى از غير چنگ ونى خروش ( ( 3782 ) ) طبل وكوس وهول باشد وقت جنگ وقت عشرت با خواص آواز چنگ ( ( 3783 ) ) هست ديوان محاسب عام را وان پرى رويان گرفته جام را ( ( 3784 ) ) آن زره وان خود در جنگ ووغا وين شراب ونقل در بزم صفا جوشن وخود است مر چاليش را وين حرير وبرد مر تعريش را ( ( 3785 ) ) اين سخن پايان ندارد اى جواد ختم كن واللَّه اعلم بالرشاد ( ( 3786 ) ) اندر احمد آن حسى كاو غارب است خفته اين دم زير خاك يثرب است ( ( 3787 ) ) وان عظيم الخلق او كان صفدر است بىتغيّر مقعد صدق اندر است ( ( 3788 ) ) قابل تغيير اوصاف تن است روح باقى آفتاب روشن است ( ( 3789 ) ) اوست بىتغيير لا شرقية بى بىز تبديلى كه لا غريبة ( ( 3790 ) ) آفتاب از ذرّه كى مدهوش شد ؟ شمع از پروانه كى بىهوش شد ؟ ( ( 3791 ) ) جسم احمد را تعلق بد بدان آن تغير آنِ تن باشد بدان ( ( 3792 ) ) همچو رنجورى وهمچون خواب ودرد جان ازين اوصاف باشد پاك وفرد ( ( 3793 ) ) خود نتانم ور بگويم وصف جان زلزله افتد در اين كون ومكان ( ( 3794 ) ) روبهش گر يك دمى آشفته بود شير جان مانا كه آن دم خفته بود < / شعر >
86
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 86