نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 638
است كه خفاش از نور آفتاب نشان مىدهد ، انكار خفاش ، نور خورشيد را تاريك ونابود نمىسازد . خندهء خفاش به خورشيد ، سخريهاى به نقص وبدبختى خود شمرده مىشود . با اين كه انسان مىبيند كه در مغز او فعاليتهايى صورت مىگيرد كه محصولش از دستبرد حركت وسكون ومحدوديتهاى ناشى از كميت وكيفيت واز پيچيده شدن به زنجير زمان وچار ميخ شدن به تخته بند مكان بالاتر است ، زيرا آن همه قوانين كلى مخصوصاً اصول وقواعد رياضى در مغز او به وجود مىآيد ومجرد وعارى از هر گونه امور فوق مىباشد . با اين حال از ما فوق قرار گرفتن روح كه خود ما فوق مغز وفعاليتهاى آن است ، وحشت مىكند وقتى كه مغز اين قدرت را پيدا مىكند كه بتواند 4 = 2 × 2 به طور كلى در ذهن خود به وجود بياورد ، آن مغز توانسته است حقيقتى را در يابد كه ما فوق كميت است زيرا اصل يا قضيهء فوق به عنوان كليتى كه دارد ، نه كوچك است ونه بزرگ ، نه اندك است نه زياد نه سياه است ، ونه سفيد ، نه متحرك است ونه ساكن ، نه زشت است ونه زيبا نه سنگين است ونه سبك ، نه احتياجى به مادهء حامل دارد ونه به عليت وغيره . هم چنين وقتى كه مغز آدمى مىتواند زمان ومكان را به طور كلى مطرح كرده ودر بارهء آن حكم فلسفى يا روانى صادر كند ، آيا در اين حال گام به ما فوق زمان ومكان نگذاشته است ؟ آيا موقعى كه ذهن آدمى از خود كيفيتها وكميتها مىخواهد قوانين كلى وتجريد شده بسازد . آيا او در اين حال بر كنار از امور مزبوره ، يا گام به ما فوق آن نمىگذارد ؟ پاسخ اين سوالات به طور قطع مثبت است ، آرى مسلماً حكم در بارهء امور
638
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 638