نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 621
چيزى نتيجه نمىدهد . حال كه شاه مىتواند متهم را چون قارون نمايد ، درست بنگر كه بىگناهان را چه خواهد كرد . تو گمان مبر كه شاه از كار مردم غافل است ، بلكه مانع اظهار آن چه كه مىداند برد بارى اوست وبس . كيست كه در مقابل علم الهى جز بردبارى او بىاعتنا شفاعت كند وببخشايد . گناهى كه صادر مىشود از تكيه به بردبارى خداوندى است ، وگر نه هيبت وقهارى او براى كسى مجال گناه نمىدهد - به يك نظر - < شعر > ( ( 2101 ) ) خون بهاى جرم نفس قاتله هست بر حلمش ديت به عاقله < / شعر > نفس ما به جهت حلم الهى مست وبىخود مىگردد ، شيطان در اين حال پيروز گشته وكلاه از سرما مىربايد . اگر ساقى حلم خداوندى باده در جام نمىريخت شيطان پليد با آدم ستيزه نمىكرد . خداوند آدم را در علم ودانش استاد فرشتگان كرده بود ، ولى هنگامى كه در بهشت از شراب بردبارى خداوندى بىخود گشت ، بازى شيطانى رخسار گلگونش را زرد نمود . آن دواهاى مقوى تعليمات الهى آدم را زيرك ودانا وچابكش كرده بود ، ولى افيون حلم سخت او شيطان دزد را به بردن رختش وادار كرد . آنگاه عقل آدم پناه به حلم خدايى برده وگفت اى حلم خداى من < شعر > ساقيم تو بودهاى دستم بگير . < / شعر >
621
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 621