نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 604
ذات خويش به كار مىبرم ؟ اين پاسخ آن قدر كودكانه است كه كسى بگويد : آب وهوا ونور آفتاب معشوقهاى من هستند ، زيرا بدون آنها نمىتوانم معشوق دلرباى من است من در بارهء فرمول مزبور شعرها سرودهام ، رؤياها وتخيلات وانديشهام ، همه وهمه با 4 = 2 × 2 چنان است كه مجنون با ليلى وويس با رامين . توجه به ضرورت ادامه حيات وحفظ آن ، از مقولهء عشق نيست ، زيرا احساس ضرورت مزبور لذت عشق را كه همهء مفاهيم هستى را دگرگون مىنمايد در بر ندارد ، چنانكه هجران معشوق هم كه بدون دويى ميان عاشق ومعشوق امكان پذير نيست در حب ذات وجود ندارد . لذا اين دو كلمه ( حب ذات ) بيك معنى غلط است . مگر اين كه در معناى محبت تعميمى منظور كنيم كه شامل مورد مزبور هم بشود . بنا بر اين انسانها معمولا در عين تقلا وكوشش براى حفظ حيات خود ، محبتى به خويشتن ندارند ، بلكه در مقابل ضرورتى كه درك مىكنند ، عمل مىنمايند . مخصوصاً اگر كسى هشيارانه خود را مورد تحليل قرار بدهد وعناصر اصلى وجود خويش را در نظر بگيرد ، خواهد ديد : آن چه كه به نام اعضا واجزاى مادى اوست كه قابل محبت وعشق ورزيدن نيست وآن چه كه در درون به نام عقل وانديشه وخيالات واراده وتصميم وتجسيم وتداعى معانى است ، محصولاتى از ضرورتهاى ارگانيسم واصول بنيادين وجود اوست ، كه از طبيعت سر مىبر آورد ودر طبيعت به جريان مىافتد ودر پايان كار هم در طبيعت هضم ومتلاشى مىگردد . پس نخست بايد خودمان را دوست بداريم نتيجهء مطالب گذشته اين است كه بايستى مزايايى در خويشتن به وجود بياوريم كه ذات ما را براى خود ما قابل محبت وعشق ورزى بسازد ، تا طعم محبت وعشق را بچشيم وايجاد چنين رابطه را با ديگران تعقيب نماييم . اين مزايا كه محبت ما را به خود ما بر مىانگيزد ، به طور قطع نمىتواند مربوط
604
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 604