نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 602
< شعر > ( ( 2034 ) ) پس نشايد كه بگويد سنگ انا كاو همه تاريكى است اندر فنا ( ( 2035 ) ) گفت فرعونى انا الحق گشت پست گفت منصورى انا الحق وبرست ( ( 2036 ) ) ان انا را لعنة اللَّه در عقب وين انا را رحمة اللَّهاى محب ( ( 2037 ) ) زان كه او سنگ سيه بد اين عقيق آن عدوى نور بود واين عشيق ( ( 2038 ) ) اين انا هو بود در سرّ اى فضول زاتحاد نور نز راى حلول ( ( 2039 ) ) جهد كن تا سنگىات كمتر شود تا به لعلى سنگ تو انور شود ( ( 2040 ) ) صبر كن اندر جهاد ودر عنا دم به دم مىبين بقا اندر فنا ( ( 2042 ) ) وصف هستى مىرود از پيكرت وصف مستى مىفزايد در سرت ( ( 2041 ) ) وصف سنگى هر زمان كم مىشود وصف لعلى در تو محكم مىشود ( ( 2043 ) ) سمع شو يكبارگى تو گوش دار تا ز حلقهء لعل يابى گوشوار ( ( 2044 ) ) همچو چه كن خاك مىكن گر كسى زين تن خاكى كه در آبى رسى ( ( 2045 ) ) گر رسد جذبهء خدا ماه معين چاه ناكنده بجوشد از زمين ( ( 2046 ) ) كاركى مىكن تو وكاهل مباش اندك اندك خاك چَه را مىتراش كار مىكن كوش هان از بهر آب اندك اندك دور كن خاك وتراب ( ( 2047 ) ) هر كه رنجى برد گنجى شد پديد هر كه جدّى كرد در جدّى رسيد ( ( 2048 ) ) گفت پيغمبر ركوع است وسجود بر درِ حق كوفتن حلقهء وجود ( ( 2049 ) ) حلقهء آن در هر آن كاو مىزند بهر او دولت سرى بيرون كند باز گرد وقصهء او باز گو تا چه شد حال اياز نيك خو < / شعر >
602
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 602