نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 595
اين حكم در بارهء اياز براى آن بود كه از آئينهء خود در اياز مىنگريستند شاه پاكى وعظمت اياز را مىدانست ، فرمان جستجو را براى فهماندن مقام اياز بر آن اميران صادر كرده بود . تا نيم شب در حجره را باز كنند وانديشه هاى باطل او را ( به گمان ) آشكار كند وسپس مجازاتش نمايد . وگفته بود من از آن طلا ونقره چيزى جز اطلاع از آنها نمىخواهم ، آن همه طلا وگوهرها از آن شما باشد . شاه اين دستورات را مىداد ولى دل او سخت مىلرزيد كه من اين سخنان را در بارهء اياز بىنظير به زبان مىآورم ، اگر او اين سخنان را بشنود چه حالى پيدا خواهد كرد شاه به خود پاسخ مىدهد كه سوگند به دين اياز كه وقار وتمكين اياز بيش از آن است كه با متهم ساختن من تيره شود وهدف وراز مرا درك نكند . آدم مبتلا وقتى كه بتواند براى رنج وابتلايش تاويل پيدا كند وتوجيهش نمايد او خود را برنده مىبيند ومات رنج ودرماندگى نمىگردد . در اين داستان صاحب تاويل اياز بردبار ماست كه به درياى بىكرانه عواقب امور ناظر وآگاه است . او مانند يوسف است كه خواب اين زندانيان را تعبير آشكار نموده پشت پردهء اين حركات را به خوبى مىداند . آن انسان بزرگ كه از راز خواب ديگران آگاه است سر روياى خود را بهتر از ديگران مىداند . من اياز را چنان مىشناسم كه اگر از روى آزمايش صد شمشير بر او بنوازم پيوند آن محبوب مهربان را از من نمىگسلد ، زيرا او به خوبى مىداند كه من آن شمشيرها را بر خود مىزنم زيرا در حقيقت من او واو منم .
595
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 595