نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 544
< شعر > ( ( 1795 ) ) مخلصم زين هر دو محشر قصهاى است مؤمنان را در بيانش حصهاى است ( ( 1796 ) ) چون برآيد آفتاب رستخيز برجهند از خاك خوب وزشت نيز ( ( 1797 ) ) سوى ديوان قضا پويان شوند نقد نيك وبد به كوره درروند ( ( 1798 ) ) نقد نيكو شادمان وناز ناز نقد قلب اندر زحير ودر گداز ( ( 1799 ) ) لحظه لحظه امتحانها مىرسد سرّ دلها مىنمايد در جسد ( ( 1800 ) ) چون ز قنديل آب وروغن گشته فاش يا چو خاكى كه برويد سبزه هاش ( ( 1801 ) ) از پياز وزعفران وكوكنار سبزيى پيدا كند دشت از بهار ( ( 1802 ) ) آن يكى سرسبز نحن المتقون وان دگر هم چون بنفشه سرنگون ( ( 1803 ) ) چشمها بيرون جهيده از خطر گشته ده چشمه ز بيم مستقر ( ( 1804 ) ) باز مانده ديده ها در انتظار تا كه نامه نايد از سوى يسار ( ( 1805 ) ) چشم گردان سوى چپ وسوى راست زان كه نبود بخت نامه راست كاست ( ( 1806 ) ) نامهاى آيد به دست بنده اى سر سيه از جرم وفسق آكنده اى ( ( 1807 ) ) اندر او يك خير ويك توفيق نه جز كه آزار دل صدّيق نه ( ( 1808 ) ) پر ز سر تا پاى زشتى وگناه تسخر وخنبك زدن بر اهل راه ( ( 1809 ) ) آن دغل كارى ودزدىهاى او وآن چو فرعونان انا اناى او ( ( 1810 ) ) چون بخواند نامهء خود آن ثقيل داند او كه سوى زندان شد رحيل ( ( 1811 ) ) پس روان گردد چو دزدان سوى دار جرم پيدا بسته چون مسمار بد ( ( 1813 ) ) رخت دزدى بر تن ودر خانه اش گشته پيدا گم شده افسانه اش ( ( 1814 ) ) پس روان گردد به زندان سعير كه نباشد خار را آتش گزير ( ( 1815 ) ) چون موكل آن ملايك پيش وپس بوده پنهان گشته پيدا چون عسس ( ( 1816 ) ) مىبرندش مىسپارندش به نيش كه برو اى سگ به كهدانهاى خويش ( ( 1817 ) ) مىكشد پا بر سر هر راه او تا بود كه برجهد زان چاه او < / شعر >
544
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 544