نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 475
< فهرس الموضوعات > تمثيل تلقين شيخ مريدان را و پيغمبر امت را كه ايشان طاقت تلقين حق ندارند و با حق الفت نتوانند گرفت چنانكه طوطى با صورت آدمى الفت ندارد كه از او تلقين تواند گرفت حق سبحانه و تعالى شيخ را چون آينه پيش مريد همچون طوطى دارد و از پس آينه تلقين مىكند » لا تحرك به لسانك ان هو الا وحى يوحى « اين است ابتداى مسئله بىمنتهى چنان كه منقار جنبانيدن طوطى اندرون آينه كه خيالش مىخوانى بىاختيار و تصرف اوست عكس خواندن طوطى برونى كه متعلم است نه عكس آن معلم كه پس آينه است و ليكن خواندن طوطى برونى تصرف آن معلم است پس مثال آمد نه مثل < / فهرس الموضوعات > < فهرس الموضوعات > آيه < / فهرس الموضوعات > تمثيل تلقين شيخ مريدان را وپيغمبر امت را كه ايشان طاقت تلقين حق ندارند وبا حق الفت نتوانند گرفت چنانكه طوطى با صورت آدمى الفت ندارد كه از او تلقين تواند گرفت حق سبحانه وتعالى شيخ را چون آينه پيش مريد همچون طوطى دارد واز پس آينه تلقين مىكند » لا تحرك به لسانك ان هو الا وحى يوحى « اين است ابتداى مسئله بىمنتهى چنان كه منقار جنبانيدن طوطى اندرون آينه كه خيالش مىخوانى بىاختيار وتصرف اوست عكس خواندن طوطى برونى كه متعلم است نه عكس آن معلم كه پس آينه است وليكن خواندن طوطى برونى تصرف آن معلم است پس مثال آمد نه مثل < شعر > ( ( 1430 ) ) طوطيى در آينه مىبيند او عكس خود را پيش او آورده رو ( ( 1431 ) ) در پس آئينه آن استا نهان حرف مىگويد اديب خوش بيان ( ( 1432 ) ) طوطيك پنداشته كاين گفت پست گفت آن طوطى است كاندر آينه است ( ( 1433 ) ) پس ز جنس خويش آموزد سخن بىخبر از مكر آن گرگ كهن ( ( 1434 ) ) كز پس آئينه مىآموزدش ور نه ناموزد جز از جنس خودش ( ( 1435 ) ) گفت را آموخت زآن مرد هنر ليك از معنى وسرّش بىخبر ( ( 1436 ) ) از بشر بگرفت منطق يك به يك از بشر جز اين چه داند طوطيك ( ( 1437 ) ) هم چنان در آينه جسم ولىّ خويش را بيند مريد ممتلى ( ( 1438 ) ) عقل كل را از پس آئينه او كى تواند ديد وقت گفت گو ( ( 1439 ) ) او گمان دارد كه مىگويد بشر آن دگر سر است او زان بىخبر ( ( 1440 ) ) حرف آموزد ولى سرّ قديم مىنداند طوطى است او يا نديم ( ( 1442 ) ) ليك از معنى مرغان بىخبر جز سليمان قران خوش نظر ( ( 1443 ) ) حرف درويشان بسى آموختند منبر محفل بدو افروختند ( ( 1444 ) ) يا به جز آن حرفشان روزى نبود يا در آخر رحمت آمد در گشود < / شعر > آيه « لا تُحَرِّكْ بِه لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِه . إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَه وقُرْآنَه . فَإِذا قَرَأْناه فَاتَّبِعْ
475
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 475