نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 429
دريغا ، - < شعر > ( ( 1162 ) ) با كه گويم در همه ده زنده كو سوى آب زندگى پوينده كو ؟ < / شعر > تو كه با احساس كوچكترين مذلت يا با خليدن خار ناچيزى به پايت در راه عشق گريزان مىشوى ، آيا از پديدهء عشق جز نامش چيز ديگرى را درك كردهاى ؟ مگر نمىدانى < شعر > ( ( 1164 ) ) عشق را صد ناز واستكبار هست عشق با صد ناز مىآيد به دست < / شعر > عشق نه آن چيزيست كه بتوان آن را سرسرى گرفت . عشق آن عظمت با وفا است كه به حريفان بىوفا نمىنگرد . آدمى كه تعهد ندارد درختى است كه ريشه ندارد ، واين اندازه هم كافى نيست كه انسان با به وجود آمدن انگيزهاى تعهدى ببندد وبس ، بلكه - < شعر > بيخ را تيمار مىبايد به جهد < / شعر > تعهدهاى فاسد چونان ريشه هاى پوسيده ايست كه از ميوه ها گسيخته واگر هم درخت با ريشهء فاسدش شاخ وبرگ سبز داشته باشد ، سودى نداشته ، پس از مدت ناچيزى به سقوطى كه در انتظار آن درخت است خواهد رسيد ، وبالعكس ، اگر درخت داراى ريشهء صحيح وسالم باشد ، اگر چه داراى شاخه ها وبرگهاى سبز وبا طراوت هم نباشد ، بالاخره شاخه ها وبرگهاى سبز از آن درخت ريشهء دار سر بر خواهند آورد . هرگز فريب دانشهاى حرفهاى را كه گروهى جان خود را در راهش مىبازند ، مخور ، ببين آيا آن مردم كه دانش را به خود بستهاند بهرهاى از تعهد دارند يا نه ؟ ملاك انسانيت را در تعهد جستجو كن ، زيرا - < شعر > علم چون قشر است وعهدش مغز او < / شعر >
429
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 429