نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 372
< شعر > خاصه چشم دل كه آن هفتاد تو است پيش چشم حس كه خوشه چين اوست [1] آن حسى كه حق بدان حس مظهر است نيست حس اين جهان آن ديگر است [2] < / شعر > جلال الدين با اين تقسيم كه در بارهء حس صورت مىدهد ، چيزى را از انسان حذف نمىكند ، بلكه به اضافه او را كه حس پرستان شرق وغرب ناديده مىگيرند ، توضيح مىدهد ، هم چنين با اين تقسيم نمىخواهد از اعتبار واقعى حواس طبيعى بكاهد بلكه چنانكه در مسائل بعدى همين مبحث حس ومحسوس خواهيم ديد حجيت حواس ومسئوليت انسان را در بارهء همين حواس شديدا اثبات خواهد كرد . جلال الدين مطلبى را كه در تحقير وتوبيخ حواس طبيعى مىگويد ، همان تحقير وتوبيخ است كه در سر تا سر مثنوى در بارهء عقل جزئى ونظرى گفته است وبر خلاف اعتقاد كسانى كه به كتاب مثنوى از ديدگاه ادبيات معمولى مىنگرند او هرگز عقل جزئى ونظرى را از انسان حذف نمىكند ، بلكه قلمرو آن را مشخص مىكند ومىگويد : اين عقل نمىتواند در ما فوق محصولات حواس ومواد خامى كه از آنها گرفته است ، كارى انجام بدهد واين همان روشى است كه اغلب متفكرين شرقى وغربى در بارهء عقل در پيش گرفتهاند ، نهايت امر بعضى از آنها مانند كانت وپاسكال سخنان صريح در اين موضوع گفتهاند ، بعضى ديگر يا به بديهى بودن آن قناعت ورزيدهاند ويا بررسى دقيقترى نداشتهاند . اما جلال الدين لزوم بينايى انسان را به دو قلمرو جهان وانسان اكيدا توصيه مىكند وبه مفاد آيهء شريفهء : « وَمَنْ كانَ فِي هذِه أَعْمى فَهُوَ فِي اَلآخِرَةِ أَعْمى وأَضَلُّ سَبِيلًا 17 : 72 . » [3] ( هر كس كه در اين دنيا كور باشد ، او در آخرت كورتر وگم راه تر است )