نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 365
گفت : كه اى مردم كور ونادان وفضول ، شما از قضاى الهى در اين مسير بىخبر بوديد ونابينا . لذا شما مانند آن كودك در خواب بوديد كه بىخبر از راه ومنزل در بغل مادرش حركت كند ، شما هم با اين نابينايى به اين دنيا آمدهايد . شما در حال خواب ومستى از منزلها گذشتيد وراهها در پشت سر گذاشتيد واز بالاها وپستى عبور كرديد ، ولى ما در حال بيدارى به اين دنيا روانه گشتهايم واز جهانى كه ماوراى شمارش بود به دنياى شمارش قدم گذاشتيم . در اصل واساس هستى منزلها ديديم ومانند پيشتازان آگاه وراه شناس بوديم . مردم به پادشاه گفتند اين شخص را شكنجه فرما تا امثال او عبرت بگيرند وپس از اين چنين ادعاهايى در سر نپرورانند . پادشاه ديد كه آن شخص بس نزار وناتوان است به طورى كه آن لاغر مردنى با يك سيلى رهسپار مرگ خواهد گشت . او قدرت فشرده شدن يا ضربهء سخت را نداشت زيرا كه بدنش مانند شيشه نازك وناتوان گشته بود . پادشاه گفت : من نرم نرم به او خواهم گفت كه اين لاف وسركشى چيست كه براه انداختهاى ؟ زيرا اينجا خشونت بكار نيايد وخردمندان با نرمى مار را از سوراخ بيرون مىكشند . بدان جهت كه پادشاه مرد لطيف ونرمى عادت او بود ، مردم را به آرامى از دور او بر كنار كرد واو را در پهلوى خود نشاند وپرسيد كه از كجايى ؟ معاش وپناهت چيست ؟ آن شخص در جواب گفت : وبه احتمال قوى منظور از سلام عالم ماوراى طبيعت است واز بغداد به اين شهر كه ديار ملامت وتوبيخ است آمدهام . من نه خانهاى دارم ونه همنشينى ، مگر ماه در روى زمين خانهاى مىسازد وهمنشينى انتخاب مىكند ؟ بار ديگر پادشاه پرسيد چه خوردهاى وچاشت تو چه بوده است ؟ . آيا ميل به غذا دارى ؟ تو امروز بامداد چه خوردهاى كه اين همه سر مستى وگزاف گويى براه انداختهاى .
365
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 365