نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 344
آيا چيزى مىبينى ؟ خواهد گفت : چيزى نمىبينم ، به او مىگوييم آن چه كه چند ساعت پيش موجب شده بود كه ما را وساير اجسام را ببينى ، همان روشنايى بود كه در وجودش ترديد داشتى . اين يك راه اثبات نور است كه اثبات شىء با خاصيتش ناميده مىشود . در همين فرض بامداد مىرسد وباز روشنايى فضاى ما را مىگيرد ، بار ديگر به سؤال كننده مىگوييم : آيا اكنون نور را مىبينى ؟ چشمانش را بهر طرف بر مىگرداند ومىگويد : من در پيرامونم همه چيز را مىبينم : درختها را ، انسانها را ، مغازه ها وماشينها . . . را مىبينم . اما حقيقتى به نام نور نمىبينم پس آن نور كه شما مىگوييد ، كو ؟ اين كو ؟ همان است كه جلال الدين مىگويد : گفتن آن كو ؟ حجابش مىشود ابر تاب آفتابش مىشود چرا ؟ براى آن كه با اين كه اعتراف مىكند : من اشياء فراوان را مىبينم ، با عدم توجه به اين كه نور است كه واسطهء ديدن اشياء واشكال ورنگها براى او است نمىداند كه ضمنا به وجود خود نور اعتراف قطعى كرده است ، زيرا چنانكه ديديم اين شخص در تاريكى شب هيچ چيز را نمىديد . اينجا است كه سؤال تاريكترين پرده بر روى روشنترين حقيقت مىكشد وانسان را از نزديكى بىنهايت ، به دورى بىنهايت پرتاب مىكند . دليل اين نزديكى ودورى بىنهايت خيلى روشن است ، زيرا كسى كه پيش از ديدن نزديكترين اجسام با خود نور تماس داشت ، با يك بىتوجهى بسيار ناچيز به فاصلهء بىنهايت از درك نور دور گشته است ، زيرا اگر نور را در اين نزديكى نبيند ، اگر تمام جهان هستى وميليونها برابر آن را بگردد وبررسى كند ، ديگر پديدهاى به نام نور نخواهد ديد . در اينجا فاصله ميان درك مثبت ومنفى بقدرى ناچيز است كه نمىتوان آن را فاصله ناميد ، زيرا مسئلهء آگاهى وعدم آگاهى يك ميلياردم لحظه مطرح است . مبحث فوق را بقرار زير هم مىتوان مطرح كرد :
344
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 344