نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 343
سؤال كاشف جهل سؤال كننده بوده ، وعلامت سؤال ( ؟ ) مانند علامت ايست است كه در مقابل سؤال كننده قرار گرفته است . بنا بر اين شرط اساسى صحيح ومنطقى بودن يك سؤال ، بلكه مجوز درستى سؤال ، جهلى است كه در يكى از موارد سه گانهء فوق دامن گير شخصى شده است . [ بلى سؤال ممكن است انگيزه هاى ديگرى هم داشته باشد كه در اين مبحث مورد بررسى ما نيست ] اگر فرض كنيم كه شخصى در اصل وجود استفهام وسؤال شك دارد ( مورد يكم ) يعنى مثلًا مىداند كه قضيهء خبريه مانند « حسن نويسنده است » « حميد خردمند است » وجود دارد ، اما نمىداند كه نوعى از جملات هم وجود دارد كه استفهام ناميده مىشود ، مىگويد : « آيا جملهء استفهامى هم وجود دارد ؟ » در اين فرض براى يقين به اين كه جملهاى به نام استفهام وجود دارد ، كافى است كه شخص به گفتهء خود متوجه شود واز پخش شدن افكار وخيالاتش به مفاهيم ديگر جلو گيرى كند وآن چه را كه مىگويد مورد دقت قرار بدهد ، فورا خواهد فهميد كه جملهء استفهامى را به زبان آورده است وخود متوجه نبوده است . وبدان جهت كه جملهء استفهامى منحصر در شكل وتركيب معينى است كه از جهل وتصميم به بر طرف كردن آن ناشى است ، لذا با اختلاط با قضايا ومفاهيم ديگر مختل مىگردد ، وشخص مفروض را از رسيدن به جملهء استفهامى محرومش مىكند . تنها راهى كه براى اين شخص يا مربى او وجود دارد ، اين است كه او را به جملهاى كه مىگويد ، متوجهش بسازد . مثال ديگرى براى توضيح اين مسئله اين است كه در روز روشن وجود روشنايى را بيك شخص اثبات كنيم ، مسلم است كه اگر به او بگوييم بما نگاه كن او هم پيشنهاد ما را بپذيرد وبما نگاه كند ، سپس از او بپرسيم آيا چيزى مىبينيد ، يقيناً خواهد گفت : آرى ، شما را مىبينم ، پس از آن از جاى خود برخيزيم وچند ساعت صبر كنيم تا شب فرا رسد ويا او را به جاى تاريكى ببريم وبگوييم : به ما نگاه كن .
343
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 343